داستان از نگاه لانا:
با صدای برندی که میگفت لانا ساعت شیش شد بیدار شدم اخه چرا همیشه باید اینقدر زود بیدار شم؟ با هزار بدبختی موفق شدم از تختم بیام پایین و برم حمام من و خواهرم برندی خیلی به هم شباهت داریم هم از لحاظ ظاهری هم از لحاظ رفتاری من موهای بلوند دارم اون هم همین طور من چشمام ابیه اسمونیه و بعضی وقتا سبز خوش رنگ میشه و برندی هم چشاش ابیه ولی تا حالا ندیدم که مثله من سبز باشه وقتی از حمام اومدم بیرون ساعت شیش و ده دقیقه بود
برندی ،مامانم و بابام سر میز بودن خب خونه ی ما یه خونه ی عادی نیست این خونه یه عمارت و از در خونه تا اتاق من مثله یه پیاده روی میمونه «سلام» من گفتم و نشتم سر میز پس اب پرتقال(پرتغال،پرتقال نمیدونم) کجاست؟ به خودم تو ذهنم گفتم تا اومدم برم بیارم برندی پاشد رفت اورد نگفتم ما خیلی شبیه همیم؟البته تنها فرق اینه که اون ۲۵ سالشه و من ۱۶ صبحونه که تموم شد رفتم تو اتاقم که حاضر شم یه شلوار جین تنگ با یه تاپ سفید که تقریبا نیم تنه بود چون نافم معلوم بود پوشیدم به خاطر همین کارامه که پسرای کالج به من میگن سکسی و جذاب من دختر رویاهای بیشترشونم(ابتبدتزدی خودشیفته لانا)
ولی خب من اهمیت نمیدم من دوست پسر خودم رو دارم و الانم مثله همیشه قرار بیاد دنبالم تا بریم کالج ساعت ۷:۲۰ چرا جیمی نمیاد بلند داد زدم یکی از خدمتکارا ترسید و پرید بالا که باعث شد از خنده بترکم دینگ دینگ صدایدر بود کتم رو پوشیدم و رفتم سمت در «باااای» داد زدم تا جیمی رو دیدم پریدم بغلش و شروع کردم به بوسیدنش کالج منتظرمونه جیمی گفت
کلاس اولت چیه امروز؟ من پرسیدم
ریاضی جیمی با بی حوصلگی جواب داد چون اون از ریاضی و اینا نفرت داره خب کلاس منم ریاضیه این عااالیه من گفتم خب امروز دیر رسیدیم چون هیچ کس تو حیاط نبود سریع دویدم سمت کلاس و در باز کردم پروفسور رابرت با تعجب منو نگاه میکرد دست جیمی و گرفتم و کشیدمش و رفتیم ته کلاس نشستیم
من هیچ وقت جلو نمیشینم چون جای خرخوناس البته من با این که خرخوتن نیستم خیلی درسم خوبه(خودشیفته لانا وارد میشود خخخ)خب من عاشق ریاضی و فیزیک و اینجور چیزام ولی جیمی بیشتر دوس داره از نجوم سر در بیاره یکی دیگه از علایق من موسیقیه من گیتار و پیانو میزنم خب تو کلاس موسیقی بعضی ها میزنن و بعضی ها میخونن و من عاشق یکی از پسرایی ام که میخونه صداش عالیه و اون هریه،هری استایلز-------------------------------------------------
خب خب
هری هم وارد شد نایل و لیام هم که خیلی وقته هستن و میمونه زین و لویی هنوز خودم در باره ی اونا نظری ندارم که چیجوری بیان تو داستان
و اینکه دوس ندارم شرط بزارم برای گذاشتن چپتر بعدی پس خودتون رای بدین نظر هم بدین یادتون نره
♥♥I love you all guys ♥♥
YOU ARE READING
the real love
Randomلانا دختریه که به خاطر یه پروژه تو مدرسه اش مسیر زندگیش عوض میشه و اون توی مسیر جدیدش میتونه عشقه واقعیش رو پیدا کنه؟