رسبدیم به ماشین من هیچ وقت درک نکردم که تو هنوز هجده سالت نیست و با شجاعت رانندگی میکنی جیمی خندید و گفت دقیقا مثه تو که هفده سالته و راحت میری بار و مشروب میخوری و با این و اون میخوابی اوکی واقعا نیاز نبود اینقدر واضح برام توضیح بده وقتی رسیدیم جیم رو بوسش کردم خدافظ و رفتم سمت در در زدم خدمتکار در و باز کرد و یه پوووف گفتم چون تا اتاقم کلی راهه شروع کردم به راه رفتن رسیدم طبقه ی بالا برندی رو دیدم هی سلام کالج چه طور بود؟ مثه همیشه بود به سادگی جوابش رو دادم بیا من گفتم و برندی اومد دنبالم در اتاقم رو که قفل بود رو باز کردم و رفتم تو من همیشه در اتاثم رو قفل میکنم چون میترسم کسی بیاد و دفترچه ی خاطرات روزانم رو بخونه یه فکری زده به سرم برندی گفت میتونیم برا خودمون دیسکو درست کنیم من از این چراغا میارم(به خدا هرچی فکر کردم یادم نیومد اسمش رو)تو هم اسپیکر و این جور چیزا رو درست کن بهم چشمک زد و رفت بیرون فکر خوبیه اسپیکرم رو گذاشتم رو میز گوشم رو بهش وصل کردم تو همین مدت برندی هم برگشت اون وسیله رو گذاشت رو میز و من چراغ رو خاموش کردم و shake it off از تیلور رو گذاشتم من و برندی جیغ میزدیم و میرقصیدیم الکی تکون میدادیم بدنمون رو اهنگ بعدی فقط جون میده برا رقص اهنگ till I find you از استین ماهون کارمون که تموم شد جفتمون خسته افتادیم رو تخت تقریبا دو ساعت و چهل دقیقه رقصیدیم
-------------------------------------------------سلااام ببخشید برا تعطیلات رفته بودیم همدان جاتون خالی خیلی خوب بود میدونم خیلی کم بود الان تا چند دقیقه ی دیگه دوباره یه چپتر دیگه اپ میکنم راستی شاید یه داستان خوناشامی خواستم بنویسم اگه نوشتم اون رو هم بخونید با اینکه گفتم سخت گیر نیستم و شرط نمیذارم ولی سواستفاده نکنین دیگه حداقل ده پونزده نفر داستان رو میخونن ولی یکی تون حاضر نیست نظر بده؟؟؟؟ یا اینکه خیلی کار سختیه که دستتون رو بزارین رو صفحه یه لحظه و کلمه ی vote رو بزنین؟؟؟؟ لطفا رای و نظر یادتون نره
♥Love you all guys ♥
YOU ARE READING
the real love
Randomلانا دختریه که به خاطر یه پروژه تو مدرسه اش مسیر زندگیش عوض میشه و اون توی مسیر جدیدش میتونه عشقه واقعیش رو پیدا کنه؟