chapter 15

43 5 0
                                    

خب من میدونم که این یه قرار نیست و برای عمین یه شلوار مشکی تنگ با یه تاپ پوشیدم و نشستم پشت میز ارایشم خب چشمام رو تیره ی تیره کردم و برای رژ هم یه رژ مشکی پررنگ زدم (مثله کایلی جنر ) و رفتم پایین و صدای در زدن اومد و گوشیم رو از رو میز برداشتم و رفتم سمت در هی دوست دختر سکسیه من و ببین اون گفت و اومد و لپم و بوسید و من از زیر دستش در رفتم و رفتم سمت ماشین ونشستم خبب تو از کجا میدونستی که این یه قرار نیست؟ اون پرسید و منم گفتم امم با خودم فکر کردم دیدم به شخصیتت نمیخوره مثله یه جنتلمن بیای دنبالم برای یه قرار ! اون یه پوف کشید و گفت بریم اون جا که اون دفعه رفتیم؟ اونن پرسید کجا دقیقا؟ من پرسیدم

امم من ی جای عالی میشناسم اون گفت و شروع کرد به رانندگی و وقتی رسیدیم من فقط تپه هایی رو میدیدم که پر از کل و گیاهه واو اینجا عالیهه من گفتم و رفتم لبه تپه اون شروع کرد به حرف زدن :خب اینجا جاییه که من هرموقع عصبانی یاناراحتم میام و اون این رو گفت و بعد رفت سمت یه دیوار چه جالب اون حرفش رو ادامه داد : و این دیواریه که همه ی عاشقا میان و چیز مینویسن مثلا این و ببین اون گفت و روی نوشته ها دست کشید من رفتم و ماژیکی که اون جا بود رو برداشتم و یه قلب کشیدم و توش نوشتم ال و اچ و بعد هری با یه ماژیک دیگه زیرش نوشت for everو بعد هم دیگه رو بوسیدیم و و رفتیم سمت ماشین و اون رفت سمت خونه ی خودش و منم یه اس دادم به برندی که به مامان و بابا بگه امشب خونه نمیام و وقتی رسیدیم من خیلی خسته بودم و فکر کنم هری هم همین حس رو داشت

the real loveWhere stories live. Discover now