chapter 7

71 17 0
                                    

کل امروز رو با هری گذروندم چون داشتیم در مورد کارمون حرف میزدیم و اینکه اون گفت بعد از کالج ساعت شیش میاد دنبالم تا بریم خونشون برای انجام کارا(بچه ها کارا ی توی داستان نه منظور کار ها هست) و اینکه من خیلی خوش حالم رسیدم خونه سریت رفتم تو اتاقم و در رو بستم و نشستم لبه ی تختم امروز نفهمیدم اصلا جیمی اومده بود؟ فکر کنم اگه من و با هری دیده باشه فکر کنه دارم بهش خیانت میکنم ولی من و هری فقط باهم دوستیم ساعت چهار دوساعت دیگه هری میاد دنبالم *سلام* اس ام اس از هری نمیدونم چرا یهو یه لبخند زدم *سلام* من فرستادم *من ادرس ات رو ندارم چی جوری بیام دنبالت؟* *الان برات میفرستم* ادرس رو براش فزستادم اسمش رو توی گوشیم جزو علاقه مندی هام ذخیره کردم خب حالا چی بپوشنم؟؟؟؟؟ دوباره این سوال سخت رو از خودم پرسیدم در کمدم رو باز کردم خب یه شلوار جین تنگ با یه تاپ سفید که روش نوشته I♥nyc رو گذاشتم رو تخت و کفش اسپورت هام رو هم گذاشتم پایین تختم و رفتم دوش بگیرم وقتی اومدم بیرون ساعت چهار و نیم بود لباسام رو پوشیدم و شروع کردم به ارایش من هیچوقت برای چشمام رنگای روشن انتخاب نمیکنم فقط یه خط چشم مشکی و ریمل ولی لبم رو همیشه رژ قرمز میزنم درست مثله تیلور ساعت رو که نگاه کردم پنج و نیم بود رفتم نشستم رو مبل توی حال و گوشیم رو چک‌کردم یه اس از طرف جیمی *امروز اصلا نیومدی پیشم :( * *ببخشید* براش فرستام فکر کنم جیم خیلی از دستم ناراحته اوووف *اون پسره امروز باهات چی کار میکرد؟* اون فرستاد و من حال ندارم براش توضیح بدم و فردا موضوع رو بهش میگم صدای بوق شنیدم و رفتم دم در هری اومده بود سلام اون گفت سلام من گفتم و سوار شدم تا وقتی که برسیم هیچی نگفتیم بفرمایید اون گفت و در رو باز کرد واو ابن جا عالیه دکور خونس عالیه بنفش و مشکی من عاشق این دوتا رنگم خب من عاشق مشکی و بنفشم برای همین رنگ دکور خونم رو ابن رنگی انتخاب کردم اون گفت دقیقا منم عاشق این دوتا رنگم من گفتم و رفتم تو. بشین تا برم یه چیزی بیارم بخوریم اون گفت قهوه؟ نه من از چیزای تلخ متنفرم من جوابش رو دادم اوه پس مثله خودمی دقیقا. اون گفت اب پرتقال؟ هری پرسید اررره من گفتم چه تفاهمی اون گفت و چشمک زد و رفت بعد از چند دقیقه با دوتا اب پرتقال برگشت مرسی من گفتم

the real loveWhere stories live. Discover now