برای چندمین بار متوالی در اون پنج دقیقه سرش رو به ستون مقابلش کوبید_ازت متنفرم
کوک که داشت شیک موزش رو مزه میکرد گفت_دو ثانیه پیش هم همین رو گفتی
"ازت متنفرم"
"میدونم"
"ازت متنفرم"
"دیگه کم کم داره از این جمله حالم بهم میخوره"
یونگی باز سرش رو به ستون کوبید_ازت متنفرم
کوک نفس رو با حرص بیرون داد لیوان خالی از شیکش رو داخل سطل زباله انداخت_احساس میکنم سرت رو محکم نمیزنی بزار من محکم بکوبمش
یونگی با چشمایی آتیشی سمتش چرخید_الان من چه گوهی بخورم
جونگکوک شونه اش رو بالا انداخت_گوه خوب
دیگه داشت گریه اش میگرفت. سرعت تغییر حالتش از عصبانیت به ناامیدی ستودنی بود_بدبخت میشم
کوک جدی شد و دستش رو روی بازو یونگی گذاشت_یونگی هیچی نمیشه. باور کن
یونگی سرش رو بالا گرفت و با ناراحتی گفت _یعنی چی که هیچی نمیشه با اون حرفی که زد
فلش بک
"دختره گربه ای؟!"
اونو بعضی دخترا گربه صدا میزنن ولی پیشوند "دختر". نه دیگه دختر صداش نمیزدند.با تعجب برگشت.
"شت....نه"
چرا.چرا اینجاست چجوری پیداش کرد.
آب دهنش رو قورت داد.جونگکوک سوییچش رو بیخبر از گندی که زده با لبخند پیدا کرد_پس اینجایی
"تو...تو همونی ولی..."
جیمین با بهت و گیجی نگاهی به سر تا پاش انداخت.
این اندام پسرونه چی میگه.با چیزی که به ذهنش رسید سرش رو بالا اورد و تو چشمای پسر گربه ای گفت"نکنه تو برادرشی"
"برادرش؟ "یونگی با گیجی گفت ولی وقتی فهمید جیمین چه برداشتی کرده و این به نفع خودشه تند تند سری تکون داد_اها... خواهرم رو میگی... از کجا میشناسیش ؟
جونگکوک نگاهی به رفتار های احمقانه دوستش انداخت. اون که خواهر نداشت_یونگی کدو...اخ
یونگی با نیشگونی رفیق خنگش رو خفه کرد و با لبخند ترسناکی و چشمای درشت شده ای از جونگکوک پرسید_نگفتم جونگی از امریکا برگشته؟
جونگکوک که تازه ویندوزش افتاده بود_ اها نه...ام...نگفته بودی
جیمین که خوشحال بود نشونه ای از دختر گربه نما پیدا کرده زیر لبش زمزمه کرد_جونگی.پس اسمش جونگیه
"جونگی این اسم احمقانه از کجا به ذهنش رسیده"
جونگکوک با خوش فکر کرد ولی نمیدونست جیمین چقدر خوشحال که اسم خواهر خیالی یونگی رو فهمیده حالا هرچقدر هم که احمقانه باشه.
YOU ARE READING
𝗦𝗵𝗶𝗻𝗶𝗻𝗴 like a star|Vk
RomanceNameະ درخشان مثل ستاره Genreະ رمنس،اسمات،درام،انگست،کمدی(کمی)، Couple ະ Vkook,yoongmin,namjin,hopi(a boy) Writerະ harmony تو تاریکی غوطه ور بود تلاشی هم برای نجات از تاریکی نمی کرد شاید چون به این سیاهی عادت داشت حتی اگه شانسی برای پیدا شدن نوری ب...