part12

23 7 3
                                    

به شرط آپ نرسید ولی چون دوستام قراره بیان فیک رو بخونن ادامه میدم🥲🩷

..................

+چیییییی

گل فروشی ای که مقابلش ایستاده بودن همون گل فروشی ای بود که سالها پیش برای سرپا شدنش به رفیقش کمک میکرد و دوتایی تونستن یه گل فروشی و گلخونه پشت سرش رو راه بندازن

گل فروشی جیمینی هیونگش!

_جونگکوک چیشده؟

+اینجا گل فروشی جیمین هیونگه

_جیمین هیونگ؟....کسی که میگفتی روانشناسه؟

جونگکوک بار ها از جیمین هیونگش برای پسر بزرگتر گفته بود
چون چند باری که تلفنی حرف زدن صدای اون کوتوله وحشی براش دردسرساز شده بود!

+آره و سوالم اینه که تمام مدت دسته گل ها رو از جیمین میگرفتی و جیمین چیزی به من نگفته؟

_ بهتره از خودش بپرسیم نه؟

جونگکوک سرش و بالا آورد و مستقیم به چشمهای پسر نگاه کرد
نیشخند کوچیکی زد و گفت:
بپرسیم؟...گلفروشی رو روی سرش خراب میکنم..

اینبار نوبت تهیونگ بود تا فریاد بزنه

_چییییی؟

...............

جیمین: آی آی ولم کن سلیطههه عاااخ گوشمو کندی وحشیی

+واای جونگکوکی ببین تهیونگ گل مورد علاقتو آورده

پسر کوچیکتر درحالی که گوش بیچاره جیمین رو میکشید و اونو به سمت گلخونه پشت مغازه میبرد ، ادای هیونگش رو درمیاورد و حرفایی که طی اون هفته ازش شنیده بود رو تکرار میکرد

تهیونگ با دیدن وجهه جدیدی از  پسر زبونش بند اومده بود و فقط سعی میکرد جیمین رو از دست جونگو نچندان بیبی نجات بده

جیمین طی یک حرکت زانوش رو آروم وسط پای پسر کوبید و با آزاد شدن گوشش به سرعت به سمت کافه گوشه گلخونه دوید

_شت..خوبی؟

+آره احمق حتی نمیتونه محکم بزنه

_اگر محکم میزد که الان نمیتونستی نفس بکشی

جونگکوک ابروهاش و بالا انداخت و دست به کمر وایساد
+ناراحتی که محکم نزدهه؟

به حالت تسلیم دستاش و بالا گرفت و تند تند سرش رو به معنای مخالفت تکون داد

با رفتن کوک نفس حبس شده ش رو بیرون داد و تکخندی زد
_مسیح بهم رحم کنه


..........

برخلاف چند دقیقه پیش هاله آرامش سه نفر
رو در بر گرفته بود
جیمین داشت جمله هایی که برای توضیح دادن باید تحویل جونگکوک میداد رو توی ذهنش بررسی میکرد

blind date Where stories live. Discover now