part 4

42 11 19
                                    

دو روز بعد

+لعنتی یخ کردممم

طبق معمول همیشه موقع حمام رفتن یادش رفته بود حوله رو کنار در بزاره و مجبور بود برهنه تا وسط اتاق بره و حوله رو از کمد برداره

از اول صبح روز بدی رو شروع کرده بود‌...کلاف های مشکلات تند و سریع بهم گره میخوردن
اول پیشنهاد بیرون رفتن تهیونگ اونم ساعت ۶ و نیم صبح
دومی وقتی بود  رو به روی آینه حمام سعی داشت کف‌ها رو روی سرش شکل بده و همون موقع آب قطع شد
و سومی خیس و لخت جلوی باد کولر قرار گرفتن بود

+هرچی سنگه جلوی پای لنگه...اینم چهارمیش...یخچال چرا انقدر خالیه
ریدم تو این شانس اه

گوشیش رو برداشت و از لیست مخاطبین کوتوله وحشی رو بی درنگ انتخاب کرد و منتظر موند

جیمین: جونگکوک ساعت ۸ صبحه، کله سحر چی از جونم میخوای؟

کوک:سلامتو کردی تو کو...چیزه..دستم به شلوارت جیمین از صبح بدبختی پشت بدبختی بیا اینجا کمکم کنن

جیمین:مگه میخوای بزایی؟ داداش اگر میخوای بزایی وان رو پر کن بشین تو آب دو تا زور بزـ..

کوک:خفه شوو..چرا مزخرف میگی...صبح ساعت ۶ و نیم تهیونگ زنگ زد گفت میای بریم بیرون منم تو خواب و بیداری گفتم آره

جیمین: اوهه شوهرت چقدر سحرخیزهه  برات بد میشه ها

کوک:وا چرا بد شه؟

جیمین: خب این صبح به اون زودی یهو بزنه بالا بگه بیا...

کوک:خفه شوووو

جیمین:باشه حالا الان من چکار کنم؟

کوک: جیمینی جونم بیا من کارتمو میدم یخچالو پر کن از بم هم نگهداری کن تا برگردم

جیمین: میدونستی ازت متنفرم؟

کوک:عاشقتممم ایول میبینمت

جیمین:خاک توسرت با اون شوهر کردنت

بیخیال صبحونه خوردن شد و خودش رو خشک کرد و با تردید به کمد لباس نگاه کرد

+ته‌ته احتمال زیاد با موتورش میاد دنبالم
پس یچیزی بپوشم که برای موتور سواری خوب باشه هوم؟

از نظرش ترکیب تیشرت سفید با کت لی که تازه خریده بود میتونست قشنگ باشه

+وایسا ببینم...اصلا قراره کجا بریم این موقع صبح....وا یعنی قراره بریم صبحونه بخوریم؟..عجب

بعد کلی کلنجار رفتن بالاخره لباس مورد نظرش رو پوشید و آماده منتظر تهیونگ نشست

+زشته اگر یکم بخوابم؟

کتش رو روی دسته مبل اویزون کرد و روی مبل خوابید و آهی از سر راحتی کشید

+چقدر خوابم میاد...

blind date Where stories live. Discover now