فصل 1

471 31 4
                                    


مامان مامان ماماااان ساک من کو ایوای بلیتامم نیس مامان کجایی
_سلام
سلام
_مامان ساکم نیس و نمیتونم بلیتارو پیدا کنم میدونی کجان!!!!
اره گفتم راننده برد توی ماشین گذاشت
_مامان من باید زود حاضر بشم
خب حاضر شو ؟
_باشه من بالام اگه کاری داشتی صدام کن
من ماریا امروز با دوستم میریم نیویورک اوفففففف خیلی هیجان دارم .رفتم حموم و ی دوش ده دقیقه ای گرفتم با موهام داشتم ور میرفتم که تلفنم زنگ خورد بدون اینکه به صفحه نگاه کنم جواب دادم
_بعله
_سلااااااام حاضری ؟
_نه هنوز دارم موهامو خشک میکنم یکم بعد حاضر میشم تو کجایی؟
_من پایینم
_چیییییییییییی؟بیشعورررررررر الان میام وایسا

تلفن بدون مکث قطع شد منم زود زود لباسامو پوشیم ی بلوز کوتاه که سسفید بود و ی شلوار صورتی البته روش یدونه مانتو سفیدم رو پوشیدم با شال صورتی وقتی رفتم پایین انجلینا رو دیدم که با مامانم داره حرف میزنه داد زدم انجلللللللل اونم به طرف من چرخید گفتم حاضری بریم؟اونم گف البته
من دزد گیر ماشین و زدم میخواستم به مینی ماینر قرمز رنگم سوار شم که رانددمون که ی اقای مسن بود صدام زد منم سرم رو چرخوندم طرفش گفت _خانم مامانتون دستور دادن من ببرمتون
_خب ولی لطفا وایسین
_باشه خانم ولی پروازتون نیم ساعت بعده لطفا زود باشین
به سمت ماشین انجل رفتم و گفتم: انجللللللل
_چته هان چته اه
_با ادب باش میخواستم بگم بیا با ماشین ما بریم مامانم گفته با راننده بریم
_باشه باشه وایسا
بعد از ی ربع رسیدیم همون لحظه منو انجل شنیدیم که مارو صدا میکنن باخنده رفتیم از در داخل شدیم مهماندار جاهامون رو بهمون نشون داد نشستیم رو صندلی هامون چون تو قسمت وی ای می بودیم دوتامون کنار هم بودیم سمت راستمون ی خانم با بچش بود که خوابیده بود در گوش انجل گفتم :اینو ببین نیومده خوابش برده ههههههه
انجل هم با من زیر لبی خندید

Traveling to New York ( Zayn Malik)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang