اول از همه هلو ^-^ دیدم یکم با اسماشون مشکل دارین گفتم که اول پارت ها اسم کسی که داره داستانو میگه رو بنویسم :) فکر کنم کمک کنه ...
------------------------------------
*Becky*
من باید از لویی تشکر کنم. شاید با هم رابطه خوبی نداریم اما اون ازم مراقبت کرد در حالی که میتونست بهم تجاوز کنه. شاید بهتره که دیگه از دید یه دوست بهش نگاه کنم نه دشمن. شمارشو هنوز توی گوشیم داشتم.
----------------------------------
*Flash Back**Becky*
- اممم پس گفتی اسمت لوییسه؟
- نه لویی...لویی. بدم میاد یکی لوییس صدام کنه.
- باشه لوییس ( دختره خیره سر -__-)
- هیی... مثله اینکه به یکی زیادی رو دادم
لویی پرید رو تخت و شروع کرد به قلقلک دادن من. اون یکی از نقطه ضعف هامو میدونست با اینکه تازه دوست شده بودیم.
-لو...یی ... باشه باشه ... لویی بس کن ( ترکوند دختره رو ._.)
- تا تو باشی بخوای منو لوییس صدا کنی.
نفس عمیق کشید و به سقف خیره شد.
- خب آقای لویی من اینجا اومدم تا اون تکلیفای ریاضی گروهی چرتو با هم حل کنیم نه اینکه بیایم بخندیم.
دست به کمر جلوش وایسادم و سعی کردم قیافه جدی بگیرم ولی وقتی بهش نگاه میکردم خندم میگرفت.
- باشه تسلیم شدم برم کارارو بکنیم.
- از بقیه هاشون بهتری...
زیر لب گفتم.
-چی؟؟
لویی با تعجب بهم نگاه کرد.
- هیچی لو بریم کارارو بکنیم.
بعد از اینکه کل برگرو باهم حل کردیم تصمیم گرفتم برم خونه با اینکه احساس میکردم خیلی زوده ولی شاخ در آوردم وقتی فهمیدم 3 ساعت پشت سر هم با لویی داشتم تمرین حل میکردم. خیلی بهم خوش گذشته بود.
- اممم...لویی من باید برم خونه
داشتم وسایلمو توی کیفم میچپوندم.
- خونه؟ چرا؟ دوست داشتم واسه شام بمونی
- مرسی ولی باید برم پیش بکا. خونه تنهاس
لویی آه بلندی کشید. امیدوارم دلشو نشکونده باشم.
- باشه اشکال نداره بکی
- مرسی لو. خیلی بهم خوش گذشت.
- این چه حرفیه؟ اولین بار بود که حل کردن ریاضی بهم خوش گذشت ( -____- )
- منم همینطور... خب دیگه من برم
- وایسا قبل از اینکه بری... میتونم شمارتو داشته باشم؟
- آره میتونی...
- موبایلتو بده بهم...
موبایلمو از توی کیفم برداشتم و بهش دادم.
-وایسا الان درست میشه..... بیا اینم از این.
-مرسی لو.
در اتاقشو باز کردم و از خونه بیرون رفتم.
بارون شدیدی میومد و تقریبا باید 2 تا کوچه رو پیاده میرفتم تا برسم به خونمون. گوشیمو در آوردم و دنبال شماره بکا گشتم ... بکا گوشیشو جواب نمیداد. میخواستم شمارشو دوباره بگیرم که یه اسمی توجهمو جلب کرد...
" ♡ عشقم، شاهزاده لویی ♡"
*End*
----------------------------------
*Becky*
یاد اون روز افتادم. هنوز به همین اسم سیوش کرده بودم. یه لبخند زدم و شمارشو گرفتم.- بله؟
- ...سلام ...لویی
- بکی؟
- آره خودمم
- چی شده؟ فکر کنم گوشیرو قطع کنی بهتره. خواهرت عصبانی میشه.
- مهم نیست لو ببین من بابت رفتار بد بکا متاسفم. اون فقط میخواست مطمعا باشه که من حالم خوبه. ممنون که ازم مراقبت کردی...
- بکی بیخیال چیزی نبود که. راستش دوست دارم دوباره ببینمت. باید در مورد یه چیزی حرف بزنیم.
-راستش من امروز و فردا سرم شلوغه. شنبه دارم میرم کمپ. شاید بعد از برگشتنم بتونیم حرف بزنیم؟
- اوه باشه اینجوری بهتره.
- آره فکر کنم بازم ممنون لویی
- خواهش میکنم
تلفن رو قطع کردم. احساس بهتری نسبت به این اتفاق داشتم. شاید لویی تغییر کرده کی میدونست؟
-----------------------------------------
پنجشنبه و جمعه گذشت. همونطور که فکرشو میکردم من و بکا باید شنبه تنها بریم کمپ. چون پدرم و نامادریم جمعه صبح رفتن نیویورک و این اصلا خوب نیست . من توی زمان بندی کردن کارام افتضاحم... افتضاح... و با توجه به این برنامه ای که بکا داده الان که شنبه ساعت 7 صبحه باید برم حموم ( -___- ماشالله خواهر )
شیر آبو باز کردم و رفتم لباسامو بگیرم.- بکااااااا من رفتم حموم
- باشه باشه چرا حالا اطلاع میدی؟
- چون دلم خواست
در حمومو بستم و با یه یرجه پریدم تو وان.
شیت اون آب سرد بود. مثل این بود که پریده باشی توی آبای قطب شمال ( تجربشم داشته D:)
یادم نبود که پدرم آبگرمکن رو خاموش کرده (^-^ هههه)
باید با همین بسازم
------------------
- بکی زود باش دیگه ماشین منتظره.-اومدمممم از توی اتاقم داد زدم و کیفامو برداشتم.
موبایلمو خاموش کردم و توی اتاقم گذاشتم.
ما نمیتونستیم وسایل الکترونیکی ببریم.
از پله ها با دو اومدم پایین . بکا با تعجب بهم زل زده بود. فکر کنم دیر کردیم ( :| )در خونرو بستم و سوار ماشین شدیم.
امیدوارم رفتن به کمپ برام خوب باشه چون نمیخوام 3 هفته از زندگیمو با بدی بگذرونم در حالی که یکی از اون هفته ها تولمده.
2 ساعت توی ماشین بودیم تا برسیم به کمپ. من کل مسیرو خواب بودم پس نمیدونستم کجا داریم میریم ( :| چقدر میخوابی آخه)- خانونا رسیدیم.
راننده گفت و رفت کیفامونو از توی صندوق عقب بیاره.
از ماشین پیاده شدیم. بالای سرم رو نگاه کردم و تابلو ورودی کمپ رو دیدم.
Wildwood Camp------------------------
اینم از این پارت ^-^
ببخشید یکم کم بود دیگه ._.*
هری جان از پارت بعدی میاد ^-^
چطور بود؟ :)
راستی کاور جدید چطوره؟ ^_^