-خانوما وسایلو جمع کنین داریم میریم.
هری گفت و رفت سمت کیفش. لباسای روی تختشو جمع کرد و گذاشت تو کیفش.
- کجا؟
بکا کتابشو بست و توی کیفش گذاشت.
- میریم چادر بزنیم. بسه دیگه چقدر اینجا باشیم؟
هری کیفشو رو دوشش گذاشت و کلیدارو از تو جیبش در آورد.
- میشه یکم دیرتر بریم هز؟ من زیاد صبحونه خوردم نمیتونم راه برم.
نایل روی تختش دراز کشیده بود و غرغر میکرد.
- مستر هوران ، دستور پدر شماست پاشو بریم.
نایل یه چیزایی که فکر کنم فحش بود زیر لبش گفت و از روی تختش پاشد.
وسایلمو توی کیفم چپوندم و کولمو دستم گرفتم و از کابین اومدم بیرون و منتظر بچه ها موندم که بیان و باهم بریم. کنار در وایسادم و دور و برمو نگاه کردم. محوطه خالی بود فقط دونفر کنار درخت داشتن همو میبوسیدن.
بیشتر بهشون نگاه کردم ، موهای دختره خیلی شبیه اشلی بود. یکم بهشون نزدیک تر شدم . حالا دیگه مطمعن شدم که اونا اشلی و لوک بودن . لبخند زدم و دوباره برگشتم کنار کابین. اونا به هم میان . این تنها چیزیه که میتونم در مورد اونا بگم.
هری دستشو روی شونم گذاشت. برگشتم بهش نگاه کردم. بهم لبخند زد. ابروهامو دادم بالا. اونم یه ابروشو داد بالا. خندیدم. اون خندید. هری پسر شیرینه جز مواقعی که قاطی میکنه.
- هری، من باید برم حموم ( :|||)
- چند روز حموم نرفتی؟
- دیروز صبح بودم ( -_- تمیز بدبخت :| )
- خوب الان نیاز بری؟
- آره وگرنه شپش میگیرم.
- باشه ، کنار غذاخوری حمومه برو ولی زود بیا میخوایم بریم.
کیفمو از رو زمین برداشتم و رو دوشم گذاشتم.
- هی ، اونکه حموم پسرا نیست؟
- یادم نبود دختری ، کنار در ورودی حموم دختراس.
هری پوزخند زد و بهش چشم غره رفتم.
- تو یه پسر کثیفی استایلز.
- اوه من شنیدم تو چی گفتی دختر کوچولو ( -_- )
- به درک ( -_-)
با خنده گفتم و انگشت فاکمو بهش نشون دادم. اون خندید و به راهم سمت حموم ادامه دادم.
-------------------
*Becka*
هری در کابینو باز کرد و دوباره اومد تو.
- بکی کو؟
نایل گفت و خمیازه کشید.
- رفت حموم (-_____-)