Part 7

193 62 35
                                    

*Becky*
- بیا بریم اون میز بشینیم اونجا خالیه.

- نه بیا بریم من با یکی دوست شدم.

- دوست شدی؟ به همین آسونی؟ تازه دیدیش یا همون بلونده و دوستشن؟

بکا ابروشو داد بالا. خیلی بدم میاد پشت سر هم سوال میپرسه.

- خفه شو و انقدر سوال نپرس . دنبالم بیا اون بهم گفت باهات برم پیشش.

بکا لبشو یه وری کرد و پشت سرم راه افتاد.

کل مسیر بکا ساکت شده بود. این عجیبه چون همیشه حرف میزنه.

یکم طول کشید ولی بالاخره میز اشلی و دوستاش پیدا شد و خوب من چیز دیگه ای در مورد افرادی که پیششن فکر میکردم.

- بکی ...خوب شد اومدی ... بکا درسته؟

اشلی به بکا نگاه کرد و بکا هم در جواب بهش لبخند زد.

- آره ... خوشبختم

- منم همینطور. آهان راستی اینا دوستامن ...

- من لوکم.

اون پسری که کنار اشلی نشسته بود خودشو معرفی کرد و پوزخند زد. خب از نظر من این حرکتش برای اولین دیدار اصلا جالب نیست چون من میتونم بفهمم که پشت اون پوزخند چه فکرای کثیفی هست.

سرمو تکون دادم و غذامو روی میز گذاشتم.

بکا غذاشو کنار پسری که تنها رو به روی اشلی نشسته بود گذاشت .

- اشتون

من فکر کنم داشت خودشو به بکا معرفی میکرد .

بکا بهش لبخند زد.

- بکا

- خوشبختم

بکا سرشو تکون داد و شروع کرد به غذا خوردن. کنار اشلی نشستم و ساندویچمو برداشتم بخورم که چشمم به میز جلوییم خورد.

دوتا پسر روی میز نشسته بودن. پسر مو بلوند که فکر کنم نایل بود پشت به ما نشسته بود ولی هری اگه اشتباه نکنم اون سمت میز نشسته بود. هری سرشو. بالا آورد و به من نگاه کرد. بهم لبخند زد . منم بهش لبخند زدم که یهو لبخندش از بین رفت. چشماش روی اشلی و لوک و اشتون چرخید. دوباره بهم نگاه کرد و اخم کرد . دوباره شروع کرد به غذا خوردن .

نفهمیدم چرا اینجوری کرد؟ اون با اشلی مشکل داره؟ دوست دختر قبلیش بود؟ نمیدونم ...

- بکی؟ ...

اشلی صدام کرد و دستشو جلوی چشام تکون داد.چشامو باز و بسته کردم و به اشلی نگاه کردم. زیادی تو فکر بودم.

- هی دختر حواست کجاست؟

- هیچی تو فکر بودم...

- آخه زیادی تو هپروت بودی. به دوست پسرت فکر میکردی؟

Immovable ( Harry Styles )Where stories live. Discover now