هشت

232 37 23
                                    

دنيل

من عاشق جمعه ها هستم. همه به نظر مياد كه بيشتر از بقيه ى روزا تو اين روز خوشحال هستن، خودمم شامل ميشم. بعد از تموم شدن كارام، با يه زير انداز
پيك نيك بزرگ تَر كه زير بغلم زده بودم مستقيم به سمت پارك رفتم.

مثل هميشه، هرى چند دقيقه زودتر رسيده بود. من به علف هاى سبز و تازه (انگار بزه مى خواد بخورتشون-_-) اشاره كردم و به هرى فهموندم كه از جاش بلند شه و بشينه رو چمن. برعكس بقيه ى روزا، با خودش گيتارشو نياورده بود.

"گيتارت كجاست؟" با كنجكاوى پرسيدم.

"به اين نتيجه رسيدم كه امروز در هر صورت شعر نمينويسم." هرى به سادگى جواب داد.

زير انداز رو باز كردم و روى چمن پهنش كردم. "عاليه! مى تونيم به جاى نيمكت روى اين بشينيم. اينجا منظره ى قشنگ ترى داره."

چشماى هرى به آبى كه پشتش بود خورد. "منظره ى قشنگيه، واقعا. ولى، وقتى كه من با توئم منظره برام اهميتى نداره" (اى خدااا من غش😍)

"و چرا اينجوريه؟" (احمق خر!)

هرى لبخند زد. "چون تو هميشه خيلى خوشگل تَرى براى نگاه كردن" (من دوباره غش)

"اوه بس كن" من سرخ شدم. من واقعا نمى دونستم چى بگم. من هميشه سر اشاره گرفتن بد بودم و همينطور بدتر سر قضيه ى رى اكشن نشون دادن.

"هيچ كتابى امروز در كار نيست؟"

"هيچ خوندنى در كار نيست."

"خوبه" اون درحالى كه بازوهاشو به پشت بدنش تكيه ميداد گفت. پاهاش خيلى دراز بودن، نصفشون همين الان روى چمن بودن. فكر نمى كنم زياد اهميت بده. "ميدونى دنيل؟، من تازه متوجه شدم كه ما همديگرو براى يه هفتس كه ميشناسيم و من هنوز فاميليتو نمى دونم"

"اين بامزه نيست كه من بيشتر چيزهاى خصوصيمو بهت گفتم ولى هنوز فاميليمو نگفتم؟" خنديدم.

"اين يه چيزيه" هرى باهام خنديد. "ماله من استايلزه. و ماله تو؟"

"ساوارِز"

"اگه اشتباه مى كنم تصحيحم كن، ولى اين يه اسم ايتالياييه؟"

"درست متوجه شدى" من سرمو تكون دادم. "بابام ايتالياييه، و مامانم مكزيكيه( يا على)"

برگشتم تا ببينمش، آرنجمو به زمين تكيه دادم و لپمو تكيه دادم به كف دستام. "فاميليتو دوست دارم. كاملا مشهور به نظر مياد( كجاي كارى هانى؟؟)

"خيلى اينو ميشنوم" خنديد. "يه جورايى خوبه" (ok-ish??)

ما كارمون به صحبت كردن درمورد چيزاى ساده درمورد همديگه رسيد. فهميديم من يه سال ازش بزرگ ترم. اون تازه امسال بيست و يك سالش شده. هردومون يه خواهر داريم. (منم خواهر دارم^-^)؛ ولى اون خواهرش بزرگتر بود و مال من كوچك تر.

Meadow lake(Persian translation) >> h.sDonde viven las historias. Descúbrelo ahora