اونا يه A براى پروژشون گرفتن، و لويى ديگه واقعا هيچ دليلى براى ادامه دادن رابطش با هرى نداشت. اما الان اون تموم روزو داره با اون ميگذرونه، سه روز شد سه هفته، و بعد شد سه ماه. اون حتى دراور خودشو تو خونه هرى داره، كه توش پر از سوييشرت، تيشرت، و شلواراى يدكى ـه. به نظر لويى بهترين قسمت راجب اين موضوع اينه كه بعضى وقتا اون لباساشو تو سبد رخت هرى ميبينه، لباسايى كه خودش اصلا نپوشيده.
فكر اينكه هرى لباساشو بپوشه وقتى كه خودش نيست، و يا حتى باهاشون بخوابه باعث ميشه قلبش سنگين بشه. لويى در مورد اين بيش از حد احساس رضايت ميكنه، و يكم از خودراضى بودن، ولى بيشتر احساس رضايت.
موضوع اينه كه، هرى عشقه. تموم برآمدگى ها و تو رفتگى هاش، و لويى يه كراش بدون اميد روش داره. اون يه آدم بى نقصه، دركل تعريفش همينه. اون هميشه قرمز ميشه، ريز ريز ميخنده، و لكنت ميگيره و لويى هيچوقت با هيچ پسرى مثل اون آشنا نشده. نه فقط به خاطر اينكه اون يه پسره كه ناخن هاش رو لاك ميزنه، و چيزاى ملايم دوست داره، به خاطر اينكه اون واقعا تو طبيعت خودش مهربونه، و لويى اينو دوست داره. اون فقط با پسراى اسكيت باز و عوضى و پررو مثل خودش قرار گذاشته. و اون فقط، واقعا، واقعا از هرى خوشش مياد.
اون طورى كه هرى ريز ريز ميخنده وقتى كه دور لبش شيرتوت فرنگى اى شده رو دوست داره، و طورى ام كه زبونشو مياره بيرون تا دور لبشو ليس بزنه و پاكشون كنه رو هم دوست داره. وقتى كه هميشه صداش ميكنه تا غذاشو بچشه و يه نظر صادقانه بهش بده رو دوست داره، و اين به خاطر اين نيست كه لويى غذا دوست داره، نه، به خاطر اينه كه هرى بهش اعتماد داره. خدا، لويى عاشق طوريه كه ناخناش هميشه با رنگاى خاص نقاشى شدن و طورى كه پوستش سفيد و نرمه. و موهاى فرفريش، و سوييشرتاى گشادش.
لويى اونو بى نقص ميدونه، طورى كه اون آدامس دوست داره، و موهاى پاهاشو ميزنه، و شمع هاى شيرين و خوشبويى كه هميشه روشن ميكنه و لويى فوتشون ميكنه تا هرى بهش از اون نگاها بده، و بعد دوباره روشنشون ميكنه تا از اون يكى نگاها بهش بده. اون عاليه، طورى كه ستاره هارو دوست داره همونقدر كه لويى دوسشون داره، و طورى كه كاملا با نرمى و ملايمت صحبت ميكنه. اون خوشگل ميشه وقتى ميخنده و كل صورتش شاد ميشه، و طورى كه جاى امنش زمين آشپزخونست.
(بعضى روزا ماه گرفتگى روى مچش شكل يه قطره اشكه و بعضى روزا شكل اميد)
پس لويى احتمالاً خيلى به عاشق شدن نزديكه، و اون زيادم اهميت نميده، چون مامانش هميشه بهش ياد داده كه چيزاى زيبا رو بپرسته، و هرى يه چيز نيست، اما لعنتى اون خيلى زيباست.
الان، اونا دارن از مركز خريدى كه شيشه هاى شيرتوت فرنگى و رز هاى دوست داشتنى ميفروشه، ميرن سمت خونه هرى. لويى داره جعبه خواربار رو حمل ميكنه، چون خيلى اصرار كرد كه اونارو بگيره، و داشت با هرى راجب سخنرانى اى كه با ليام و زين راجب سكس روى ميز آشپزخونه كرده بود، حرف ميزد. هرى فقط سرشو تكون ميده، ميخنده و بهش نگاهاى سردرگم ميده. واقعا، اينا همش خيلى زيادى كيوتن و لويى حس ميكرد قلبش داره آب ميشه هروقت كه به هرى نگاه ميكنه.
YOU ARE READING
Strawberry Milk (Persian Translation)
Fanfictionتوی واحد نجوم، جایی که هری ناخون هاش رو لاک میزنه و شیر توت فرنگی میخوره و زیادی برای همه چی استرس داره، لویی سعی میکنه بفهمه که مشکل اون پسر چیه.