Sixteen (Last Part)

7.9K 625 176
                                    

هرى با ترديد رو تخت دراز كشيد، لوسيونى رو كه تو كيف پايين تخت بود برداشت، و به لويى داد.

لويى لباشو گاز گرفت، سعى كرد به ياد بياره كه چيكار بايد بكنه، و آب دهنشو قورت داد، و نفس كشيد همينطور كه با احتياط خودشو بين پاهاى هرى جا كرد. "اين- مشكلى نداره كه اينجا باشم؟"

هرى سرشو تكون داد، خودشو رو آرنجاش تكيه داد، تاج رو سرش يكم لغزيد.

لويى با دقت يكم از لوسيون كاتن كندى رو روى دستش ريخت، كف دستاشو بهم ماليد ولوسيون رو پخش كرد قبل از اينكه با احتياط رو پاى هرى بماله. شصتش رو به شكل دايره اى روى قوس پاش كشيد، قبل از اينكه به سمت قوزك پاش حركت بده، ناخون هاش رو كه ديروز لاك زده بود تحسين كرد. اون پاهاى هرى رو بلند كرد، خمشون كرد و خم شد تا بتونه انگشتاش رو ببوسه، باعث بشه كه اون پسر ريز ريز بخنده.

اون آروم دستاشو سمت پاهاى نرم و بدون موى هرى برد، با ملايمت دستاشو به زانوهاش چسبوند. "ميخواى كه برم، آم، بالاتر؟" اون پرسيد، دستاشو دايره وار روى پوست شيرى رنگ بالاى زانوهاش كشيد، به بالا نگاه كرد تا هرى رو كه گونه هاش سرخ شدن و لباش رو بين دندوناش گرفته ببينه.

اون سرشو تكون داد، مژه هاش رو چيكبون هاش لغزيدن.

لويى سرشو تكون داد، يكم بيشتر از كرم سبك و خوشبو تو دستش ريخت، و بعد با ملايمت روى پوست بالاى زانوش ماليد. اون پوستش رو كاملا شوند و بعد. بالاتر رو ماليد، از رون هاى تپلش لذت برد. تا وقتى كه به خط پنتيش رسيد، حتى متوجه اين نشد كه چقدر رفته بالا تا وقتى كه صداى نفس تيز و بريده هرى رو شنيد، و حتى خودشم داره به سختى نفس ميكشه.

اون رفت سراغ اون يكى پاش، همون كار رو باهاش كرد. با ملايمت تو سكوت اتاق فرو رفت، خودش رو مجبور كرد كه چشماش بالاتر از جايى كه دستاش دارن كرم رو روى پوست هرى ميمالن نره.

وقتى كار پاهاى هرى تموم شد، رفت بالاتر جايى كه هرى هنوز تعادلش روى آرنجش بود، سينه و سرش بالا و پايين ميشد. اون گذاشت چشماش روى بدن هرى بچرخه، با انگشتاش لبه تيشرت هرى رو گرفت، دستاش استخون لگنش رو لمس ميكردن، و تا بالاى بازوهاش بهش لرزش وارد ميشد. "ميتونم؟"

هرى به لويى نگاه كرد، صورتاشون فقط چنداينچ از هم دورن، لباش ميلرزه و چشماش درخشان و براقه.

اون رو تخت دراز كشيد، دستاشو برد بالا تا لويى بتونه لباسشو از سرش دربياره، كه باعث شد تاجش بيفته. لويى با استرس خنديد، با ملايمت تاج رو روى سر هرى برگردوند، فرهاش رو مرتب كرد كه بعد دوباره ريختن رو صورتش. "پرنسس" اون زير نفسش زمزمه كرد.

هرى لباشو گاز گرفت، چشماش ميدرخشيد وقتى به لويى نگاه ميكرد كه لوسيون رو روى شكمش و سينش ميماليد، باعث ميشد اون پسر ريز ريز بخنده وقتى شكمش رو ميچلوند و دور نافش دايره ميكشيد. انگشت شصتش رو با احتياط روى كلاربون هاى طريفش ميكشيد، لوسيون رو روى شونه هاش و بعد رو بازوهاش پخش ميكرد.

Strawberry Milk (Persian Translation)Where stories live. Discover now