Twelve

6.1K 663 278
                                    

اونا بهم نزدیک تر شدن و هری چیز دیگه ای رو از لویی مخفی نمیکرد. اون به لویی گفت که از لحاظ جنسی، فیزیکی و روحی بهش تجاوز شده و لویی هیچ وقت راجبعش سوال نکرد. اون لرزش لب ها و اشک هایی که تهدید به جاری شدن روی گونه هاش میکردن رو عقب نگه داشت، و به خاطر هری قوی موند. تمام نشونه هایی که قبلا میدید بالاخره معنی میدادن. لویی میفهمید، حتی اگر درک نمیکرد.

لویی بیشتر روز و شب هاش رو با هری میگذروند. اونا باهم روی یه تخت نمیخوابیدن، ولی یه دریایی از بالش و کوسن و پتو روی زمین بود که باهم میخوابیدن.

لویی همیشه یکم از پول های اضافش رو خرج میکرد تا برای هری چیز های قشنگ بخره. چیز هایی که لیاقت داشتنشون رو داره. هری لیاقت خیلی چیز ها رو داره. بیشتر از همه براش شمع میخرید، چون وقتی هری توی مود خیلی بدی قرار میگرفت نگاه کردن شعله های اتش که میسوختن و اب شدن موم ارومش میکرد. لویی هری رو نگاه میکرد که جلوی شمع جدید داغ مینشست و تا وقتی که کاملا از بین میرفت نگاهش میکرد و بوش هوای اتاق رو پر میکرد.

بعض روز ها کلاس نمیرفتن، پرده های بالکن رو کنار میزدن و در شیشه ای رو یکم باز میکردن. با لیوان های گرم شیرتوت فرنگی میشستن و دور خودشون پتو میپیچیدن. لویی ناخن های هری رو به رنگ های گرم لاک میزد تا بدنش رو داغ کنه و سر انگشت هاش رو میبوسید.

لویی فقط خیلی عاشق هریه و این درد اوره. اون اهمیتی نمیده که این چه قدر اشکاره. اون فقط میخواد هری بدونه که اون عاشقشه، میخواد اینو بدونه و حسش کنه و بفهمه که عشق خوب هم وجود داره. موضوع اینه که، این تمام کاریه که لویی میتونه بکنه. اون میتونه کار های کوچیک و لطیف بکنه و سعی کنه که به هری بفهمونه، ولی نمیتونه اینو بگه و اولین قدم رو بینشون برداره. هری خیلی چیز ها رو از سر گذرونده و لویی نمیتونه بهش صدمه بزنه، بترسونتش و یا دوستیشون رو به خطر بندازه. اون باید مطمئن شه که هری حالش خوبه و این قبل از خواسته و نیاز های خودش براش اولویت داره، و امیدوار باشه که یه روزی یه چیزی بینشون اتفاق بیوفته. امیدوار باشه که یه روزی هری حالش خوب بشه.

(و اون میدونه که هری هیچ وقت دوباره حالش خوب نمیشه، نه بعد از اتفاقی که افتاد. صدا های لویی همیشه باعث میشه که ترس هری رو احاطه کنه. اون منتظر نیست که هری حالش خوب شه، اون منتظر اینه که هری به اندازه ی کافی محکم و قوی بشه. اون منتظره که هری بهش اجازه بده نزدیک تر شه.)

"اره، درواقع اونا روی همه چی هم دیگه رو به فاک میدن" لویی مکث کرد، گازی که از ساندویچش زد رو جوید و هری که اون طرف میز نشسته بود خندید و نِی توی میلک شیکش رو چرخوند. " و من فقط اونجا میشینم و میگم 'هی، منم انگشت هامو دارم' " لویی چشم هاش رو چرخوند، هری رو نگه کرد که خندید و دور نِی میلک شیکش به سرفه افتاد.

Strawberry Milk (Persian Translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora