هاهاهاهاهاههاههااههاههها(قهقهه)
میخندیدم در حالی که برای آخرین بار چاقو رو توی پهلوی اوم مرد کثیف فرو می بردم. آه لعنتی.
خوب این هم از این . من عاشق اینجام . اینجا پر از خیابون های تنگ و تاریکه . و چی بهتر از آزار رسوندن و کشتن آدم های کثیف.خم شدم و با خونی که کف زمین ریخته بود ، روی دیوار علامت همیشگیم رو نوشتم.
H.S
خوب کار ما اینجام تموم شد. ساعت چنده؟ موبایلم رو درآوردم . 7:26 خوبه! هنوز وقت دارم. سه تا میس کال داشتم ، از طرف مامان. اصلا حال ندارم جواب بدم. اون دوباره می خاد شروع کنه نصیحت کردن و مدام ازمن می خاد که دست از این کار ها بردارم. ولی من واقعا نمیتونم.من به خودم قول دادم. قسم خوردم. درست شب تولد 12 سالگیم. و وقتی که من قول میدم ، مخصوصا اگه به خودم باشه ، هیچوقت اون رو نادیده نمی گیرم. بعلاوه من عاشق اینکارم. این لذت بخشه. انتقام.
هرچند که من قاتل پدرم رو قبل از این که دادگاه حکم رو اعلام کنه کشتم ، خب به هر حال آدم های کثیف توی این دنیا زیادن.احساس می کنم، در حاله تغییر هستم. من حالا بیشتر شبیه به یک هیولا شدم . خوب من فقط می خواستم انتقام پدرم رو بگیرم، قصدی نداشتم. اما من شروع کردم به ادامه دادن ، وقتی که خواهرم به خاطر کابوس های شبانه و خاطرات تلخ و وحشتناک ، خودکشی کرد. هیچوقت اون روز رو یادم نمیره.
و حالا من تبدیل شدم به اینی که میبینید. ی هیولا که هرجا پا میذاره همه فرار می کنن، خوب حق هم دارن. وقتی که خودم رو جای اونا میزارم و ورود یک نفر رو به طور ناگهانی احساس می کنم، که فقط به خاطر این که هوس هاش رو تامین کنه آدم هارو میکشه، میترسم. ولی کی اهمیت میده این منم.
هاهاهاهاهاهاهاهاهااههاهههههه.
سوار ماشین شدم و به سمت قبرستان حرکت کردم. رادیو رو روشن کردم . تا خواب آلود نشم.
به اخباری که هم اکنون به دست ما رسید توجه کنید.
قاتل بی نام بار دیگر ، دستانش را به خون آلوده کرد.هاهاهاهاهاهاهاهااهاهاهاهاهاها.
با دکمه های رادیو ور رفتم تا یک موج دیگرو پیدا کنم.هنوز پلیس ها نتونستن این قاتل ماهر رو پیدا کنن. گفتگو می کنم با
دوباره دکمه رو لمس کردم .
نفر بعدی کیست؟
چرا هنوز قادر به پیدا کردن این قاتل نیستیم؟
چگونه بی سر و صدا خون بر زمین ریخته میشود؟
این قاتل عجیب کیست؟ از کجا اومده؟
این علامت چه راز هایی رو دربر داره؟H.Sاین ها تمام سوالاتی بود که الان تو ذهن همه سرگردونه. ولی این تفریحم عه. این کار و حرفه ی من عه .من توی این (کار) ماهرم و رقیبی تو این کار ندارم، اره من بهترینم. خوب دیگه دارم کم کم نزدیک میشم. تا خاستم رادیو رو خاموش کنم اون سوال لعنتی حالم رو خراب کرد.
اون قاتل ناشناس چه دلیلی برای کشتن این همه آدم داره؟دلیل
زیر لبم زمزمه کروم. دلیل دلیل دلیل. آه من اومدم اینجا حال و هوام رو عوض کنم . نه این که به کارم فکر کنم. من همیشه برای هر کاری دلیل دارم و بی دلیل محاله که کاری رو انجام بدم. دلیل این کارم هم انتقامه. پوف کشیدم و جوی در قبرستان پارک کردم.درست بر عکس اخلاق و رفتار تندم ، آروم قدم می زدم تا به ته قبرستان برسم. اما اینجا ته نداره، اینجا هیچوقت تموم نمیشه . بالاخره به سنگ قبر پدرم رسیدم. با فاصله ی یک متر از سنگ قبر وایسادم. و سعی کردم ذهنم رو آزاد بزارم تا یک کمی آرامش بگیره. هه من الان نزدیک 12 ساله که دارم سعی می کنم.
بالای قبر سنگ قبر نشستم و آروم دستم رو روی اون (سنگ) کشیدم.
بابا!
من پسر بدی هستم؟
خب میدونم، من تقریبا افتضاحم ،یعنی من ی هیولا.
ولی خوب فکر کنم خودت هم خوب میدونی، نمیتونم انجامش ندم. (منظورش اینه که ترک کردن این کار براش سخته)
میدونم که قول دادم خوب باشم ، اما با اینحال نمی تونم از این کارا بگذرم.
بابا! خواهش می کنم.
میدونم................
میدونم که دوس نداری و به این کار راضی نیستی
نه مامان
نه تو
و بلکه هیچ کس
ولی من هیولا نیستم.از کنار قبر پدرم بلند شدم و از کنار سنگ قبر خواهرم هم گذشتم. من ................من ........... من اونقدر ها هم بد نیستم. ولی چرا؟ من هستم ، من خیلی بد تر از بدترم . ای کاش میتونیم تصمیم گیری کنم. ولی این راهی که من انتخاب کردم. پس باید ادامه هم بدم. این کاری نیست که بشه ترکش کرد.
در حالی که ذهن آشفته رو تنها گذاشتم، به سمت ماشین دویدم. (بنی به سوال ها و شک های ذهنش جواب نداد و به سمت ماشین رفت تا آزاد شه)الان فقط به یک جا نیاز دارم. خونه. حدود یک ساعتی تو راه بود تا رسیدم. در رو باز کردم و بی پروا به سمت تختم هجوم بردم. چشمام رو بستم و شروع کردم به گاز گرفتن لبم. حال دیدن اخبار رو هم نداشتم، میدونم می خان چی بگن. دوباره چشمام رو باز کردم ، زمانی که موبایل میز کنار تختم رو به لرزش درآورد. برداشتم و جواب دادم.
الو؟
YOU ARE READING
I'm A Murderer
FanfictionWhy me? Cuz............. I'm not good for you We are different Who cares?