بعد از بازی هممون روی زیر انداز دراز کشیدیم و به ستاره ها زل زدیم. امروز واقعا خوب بود. خوب من امروز ی قاتل نبودم. من امروز خونه مرتب کردم، به دوستام کمک کردم و جالب تر از همه امروز اون قدر سرم شلوغ بود که حتی از کلمات بد هم استفاده نکردم (آورین) با صدای لویی از فکر بیرون اومدم.
هی بچه ها اونجا ی نوره.
طبق گفته ی لویی بلند شدیم و نزدی رفتیم.راست می گفت. نور ماشین بود. اون ماشین بی حرکت ولی همچنان روشن بود. بعد از چند دقیقه ی دختر نسبتا قد بلند با موهای باز بیرون اومد. همش این ور و اون ور می رفت، و بعد یهو...............واییییی....... اون داشت می رفت سمت خونمون.
لو _ بدبخت شدیم اون داره میره
ز _ تمام مدارک و اسناد اون جان.
لی _ با اسلحه ها.
ن_هازا جان تو بیا برو ، تهدیدش کن.
لو _ خواهش
ز _ التماس
لی _ جان من برو تهدیدش کن که بره.
اوکی باو رفتم.ی اسلحه برداشتم و از راه میانبر مجبور شدم برم، چون نمی شد ماشین رو بردارم. تازه داشتم آرامش میگرفتما ! اون قدر پیاده راه رفتم که حالم دیگ داشت بد می شد. وایییی در خونه نیمه باز بود و این ینی که اون رفته تو خونه بدبخت شدممم مم. همش تقصیر نایل بود در رو قفل نکرد. امیدوارم فضولی نکردم باشه. در رو باز کردم.
ی نگاه گذرا تو پذیرایی انداختم ولی سریع رفتم بالا وقتی که نور روشن اتاق خودم رو دیدم. آروم از پله ها بالا رفتم. از شانس بده من رفته بود تو اتاق. وایییی! آروم در رو باز کردم. اون سمت کمدم بود و تمام مدارک و اسم قربانی ها و ی چاقو رو تو دستش دیدم. من واقعا چه فکری کردم که، تمام اسناد رو اونجا تو کمدم گذاشتم.
من فقط فکر کردم اینجا ی جنگله و کسی نمیاد به کمدم دست بزنه. از خیالات بیرون اومدم و به واقعیتی رفتم که الان می دیدم. اون دختر الان نشسته رو تختم و با فضولی تمام داره مدارک رو می خونه و اون چاقو رو لمس میکنه. دیگه صبرم داره تموم میشه پس داد زدم:
هی من اصلا از این که ی دختر کوچولو رو توی اتاقم در حال فضولی کردن ببینم خوشم نمیاد.
اسم تو شارلوته؟
اون بدون هیچ لکنتی پرسید.
اینا مال تو عه؟
مدارک پلیسی چرا تو کمدتن؟
این اسما چی هستن؟
تو تنهایی؟
اینا تمام سوال های احمقانه ای بود که می پرسید.
زود برو بیرونننننن
واقعا جمله ی امریه مسخره ای بود . اون نتنها بیرون نرفت بلکه با ی لحن لوس و عجیب پاهاش رو رو زمین کوبید و گفت:
نه!
از اینجا برو
اوه جدا چرا ؟ مگه اینجا ماله تو عه؟
یجورایی بعله.
خوب پس من از اینجا تکون نمی خورم.
وایییییییی
YOU ARE READING
I'm A Murderer
FanfictionWhy me? Cuz............. I'm not good for you We are different Who cares?