chapter 12

290 41 4
                                    

.

-April-

.

"آپریل!آپریل ما فکر کردیم تو رو از دست دادیم عزیزم."مادرم گریه کرد درحالی که میدوید طرفم،محکم بغلم کرد.

اون نذاشت من برم تا این که پدرم اومد کنارمون و هر دومون رو بغل کرد.

"حالت خوبه؟ اون... اون کاری که باهات نکرد؟"

"چطوری میدونید؟"من پرسیدم.هنوز کمی توی شوک بودم که چه اتفاقی همین چند لحظه پیش افتاد.

من تقریبا داشت یادم میرفت که خونه واقعی چیه.

"پلیس ها به ما گفتن که به محض اینکه هر گونه مدرک مشکوکی به دست آوردن به ما میگن و خوب بالاخره هم پیشبینی خوبی درباره کسی که تورو دزدیده بود بدست آوردن و لویی, ما...ما شنیدیم که اونم همراه با تو دزدیده شده اما هیچ مدرکی درباره اون پیدا نشد، ما متاسفیم..."

"نه شما متوجه نمیشید اون... اون (هری) هیچ نقصیری نداره اونا (پلیس) میتونن فقط حرف های منو قبول کنن؟"صدام میلرزید ولی مادرم ساکتم کرد.

"مادر و... لویی، اون مرده."آروم گفتم.آروز کردم کاشکی اون صحنه دوباره برنمیگشت توی ذهنم.

ظاهر صورتشون تغییر کرد که بهم فهموند اونا کاملا از شنیدن خبر جدید شوکه شدن.اونا دوست های خیلی نزدیکی با خانواده لویی بودن.اونا حتما نمیتونن فکر اینکه لویی رو مرده بکنن!

"تو حتما خسته ای."اون کاملا چیزی که داشتم همین چند دقیقه پیش سعی میکردم بهش بفهمونم رو نادیده گرفت.

"یه ذره استراحت کن.ما میتونیم صبح دربارش حرف بزنیم."

"مادر،کجا اونو (هری) میبرن؟"پرسیدم که پدرم هم روی حرف مادرم اصرار کرد.بعضی مواقع فکر میکنم پدرم خیلی زیاد دیگه به من اهمیت میده.. اما من نمیتونم اونو سرزنش کنم.من برای 3 هفته دزدیده شده بودم و هیچ کس درباره این که واقعا کجام نمیدونست.

"پلیس همه چیز رو پوشش داده.اون.. اون مریضه عزیزم.و اونا دقیقا میدونن که چه چیزی باعث این رفتارش شده.تا این رفتار جنایتکارانش رو انجام بده."

"نه. نه شما نمیفهمید اون حالش خوبه!"روی حرفم اصرار کردم."اون فقط خودش رو گم کرده.اوکی؟اون گم شده و فقط نمیدونه چطور باید خوده قبلیش رو پیدا کنه."

"منظورت چیه؟ داری سعی میکنی چی به ما بگی؟"اون مستقیما توی چشمام نگاه کرد و منتظر جواب من بود.

"ببین، اون.. اون فرار کرده.وقتی که خیلی کوچیک بوده.برای همینه که مردم از پیدا کردنش دست برداشتن.و بخاطر همینه که نمیخواد پیدا بشه.اون نمیتونه خودش و دیگران رو درک کنه."براشون توضیح دادم و امیدوار بودم که متوجه بشن.بعد از همه اینا بالاخره مادر پدر هستن.درسته؟

stockholm syndrome(persain translation)Where stories live. Discover now