chapter 2

729 83 25
                                    

Chapter 2

میدویدم تا از این جا خارج بشم!که یه دفعه یه صدای شکسته شدن چیزی رو شنیدم.فورا اطرافم رو چک کردم.من فقط...یه حس بدی نسبت به کسی که اینجاس دارم.

"سلام؟"دوباره ادامه دادم.

"من...من دارم سعی میکنم از این جا فرار کنم اگه اون تورو هم دزدیده میتونم کمکت کنم."

اروم حرف میزدم.اما خیلی هم میترسم.چون ممکنه یکی از دوستای اون ادم ربائه باشه.

قلبم داشت خیلی خیلی تند تند میزد.میتونم صداشو که تو پرده گوشم میزنه رو بشنوم.

"سلااام؟؟؟"دوباره نجوا کردم و چاقو رو اووردم بالا.

صدای شکستگی رو دنبال کردم.اون منو برد به طرف یه زیرزمین.درش خیلی قدیمی بود.به نظر میومد که اگه بهش دست بزنی میریخت و نابود میشد.

"سلام؟"در رو باز کردم و دوباره تکرار کردم ولی بلند تر از دفعه پیش.صداش خیلی بیشتر میومد.که اگه چشمامو ببندم میتونم پیداش کنم.

از پله های چوبی زیر پام پایین رفتم.تقریبا جیغ زدم وقتی یکی از پله های زیر پام شکست!

"فاک!"زیر لبم گفتم و به راه رفتم ادامه دادم.به گوشه اتاق رفتم و سعی کردم دیوار رو لمس کنم و کلید برق رو پیدا کنم.

شانس به من رو کرده.وقتی فشارش دادم یه نور خیل کمی از حباب اومد بیرون.

دور و ورم رو نگاه کردم.

نفسم یه دفعه برید!!!

قلبم هم افتاد تو دلم!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

لویی!!!

"لویی...لویی لونا باهات چی کار کردن؟"بغضم ترکید و گریه کردم.

"آ...آ...آپریل...آپریل..."سعی کرد که حرف بزنه ولی من میترسم اگه بیشتر تلاش کنه که حرف بزنه ضعیف تر بشه.

"نه نه....ششششش"نجوا کردم.به جایی که تیر خورده بود نگاه کردم.لویی پارچه استینش رو گذاشته بود روش و فشار میداد.هنوز داشت ازش خون میومد!تعجب کردم که چرا هنوز هری لویی رو نگه داشته!(وقتی داشتم ترجمه میکردم یه سوال برام پیش اومد.مگه میدونست که اسمش هریه؟فقط فهمید که فامیلیش استایلزه!اسمشو توی چپتر های بعد میفهمه!فکر کنم نویسنده اشتباه کرده.'-')چرا؟اون این کارو کرد تا لویی رو اذیت کنه؟

"لویی...میدونی ... من میخوام هردومون رو از این جا ببرم بیرون.یه پلیس پیدا میکنیم.و تو قراره خوب بشی."

بهش یه ذره قوت قلب دادم ولی به طور باور نکردنی صدام میلرزید!

"به من نگاه کن."لویی به من گفتو با دستاش صورتمو گرفت.چشمامو بستم.دستای لویی خونی بود پس صورت منم خونی شده.ولی این اخرین چیزیه که بهش اهمیت میدم.

stockholm syndrome(persain translation)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin