"آمممم ایان؟"من وقتی در اتاق ایان رو باز کردم پرسیدم و وارد شدم اون لبخند زد.
"لیام...اتفاقی افتاده که این همه راه رو اومدی بالا؟"
من رفتم داخل و جلوی میزش وایسادم.
"خب میخواستم ببینم اگه میشه ادرس این پسره استایلز رو بهم بدید"
من خودم رو کشتم و یه نفس همه این هارو گفتم.
اون نیشخند زد."اووووو لیام...نمیدونستم گی هستی!!!"
اون گفت و من چشم هام رو گشاد کردم.
"اوه چی؟شِت نه"
من گفتم و دستم رو کشیدم توی موهام.
"اوکی...پس بگو برای چی میخوای؟چون من نمیتونم همین طوری شماره و یا ادرس کارمند هام رو در اختیارت بذارم...تو که باید اینو بهتر بدونی"
من سرم رو تکون دادم و با حرفش موافقت کردم.
دستم رو توی موهام کشیدم."اوه ایان بعد چند سال یه دوست پیدا کردم نمیتونی ببینی؟"
اون سرش رو تکون داد و بلند شد و رفت سمت کمد مدارک ها.
اون درش رو باز کرد و یه پوشه در اورد."خب خب خب...هری ادوارد استایلز...اهل انگلستان،چشایر...متولد ۱۹۹۴...۲۱ ساله"
اون گفت و فرم رو پرت کرد سمتم.
"خودت ادرسش رو درار"
من فرم رو باز کردم و دنبال ادرسش گشتم...خودشه.
"نه به اون موقع که بهم نمیدادی ادرس رو نه به الان که فرم رو بهم دادی"
من وقتی داشتم ادرس رو توی گوشیم مینویسم گفتم.
"اوه از دست تو لیام گم شو"
اون خندید و دستش رو به سمت در گرفت.
"مرسی"
گفتم و رفتم در اتاق بیرون.
•••
"اقا شما خوبین؟"من وقتی به اون پسر که روی زمین افتاده بود رسیدم گفتم ولی هیچ جوابی دریافت نکردم.
اوه لعنتی گندش بزنن حالا من با این چی کار کنم؟آه کشیدم و دستم رو زیر پاهاش گرفتم و یه دست دیگه ام زیر سرش و بلندش کردم.
به صورتش نگاه کردم.
اوه خدای من.
اون بیش از حد زیباس.به سمت ماشینام رفتم و درش رو با کلید باز کردم و اون پسر رو صندلی عقب گذاشتم و به سمت بیمارستان روندم.
ینی دلم خوش بود بعد کلی منت کشی از ایان میام پیش لوسا ولی حالا...توی طول راه همش برمیگشتم و به پشت سرم نگاه میکرد که اگه اون پسر به هوش اومده یا نه.
وقتی رسیدم زود پیاده شدم و در عقب رو باز کردم و اون پسر رو بغل گرفتم و رفتم سمت بیمارستان.
وقتی رسیدم داخل یه پرستار من رو زود به طرف یه اتاق راهنمایی کرد و من اون رو گذاشتم روی تخت.