1 جولای
روبی امروز موهاشو با موزر کوتاه کرد.
موهاش قبلا طلایی بودن ولی اون با رنگ همشو مشکی کرد.
ددی دیو با گریه موهای طلاییشو از حموم جمع میکرد.
روبی نصفه شب از بیرون برگشت و وقتی ددی زک ازش پرسید که برای تولد امسالش چی میخواد،عصبانی شد و سرش داد کشید.
وقتی به تختش برگشت،خسته بود و زود خوابش برد.
خودمو روش انداختم تا سردش نشه و از خواب نپره.اون عادت داره همیشه یه چیزی موقع خواب روی خودش بندازه.
{ -تومومین- }
پینوشت:سمت چپی زک افرون و سمت راستی دیو فرانکوئه. بهم میان *-*