Part 10

4.4K 472 512
                                    

لویی بعد از اون بیشتر بهش سر میزنه.یا حداقل بیشتر از قبل.

اون هر روز نمیاد _چون مشخصا اون خارج از هری یه زندگی هم داره_ ولی به جز جلساتشون، اونقدر میاد که هری همیشه انتظار داره توی یکی از اتاقای خونش ببینتش که مشغول تماشا کردن تلویزیونه یا درست کردن چایی و یا کلا فقط اونجا باشه.بعضی روزا هری کل روز رو بیرونه و وقتی میاد خونه اونو میبینه که وسط مبل دراز کشیده و با گوشی حرف میزنه.روزای دیگه وقتی هری از خواب پا میشه اونجا روی تخت هریه و داره صبحانه ی هریو میخوره و درمورد یه چیزی حرف میزنه.و روزای دیگه هم هری خودش میره خونه ی لویی، اونو سوار ماشینش میکنه و برش میگردونه به خونه.

بوسه هاشونم یه چیزیه که بینشون عادی میشه.اونا خیلی زیاد همو میبوسن.بعضی وقتا چیز زیادی نیست.فقط یه بوسه ی کوتاه و سریع.وقتای دیگه مواقعیه که لویی زیادی سر و صدا میکنه و باید بوسیده بشه تا آروم شه.و وقتای دیگه ای هم به خاطر اینه که لویی میاد روی پاهاش در حالیکه کاملا بغل کردنی به نظر میرسه و هری واقعا مجبوره که تا وقتی از نفس میفتن ببوسدش.

و به علاوه.هری واقعا قیافه ی لویی رو بعد از اینکه تا مرز خفگی میبوسدش دوست داره.موهاش نامنظم و لباش خیس و در کل قیافش خیلی شیرین و گیج میشه.از نظر هری این باید یکی از عجایب هفتگانه ی جهان باشه.

اونا هنوز در موردش حرف نمیزنن.چون با وجود اینکه رابطشون وارد مرحله ی بعدی شده ولی هنوزم نمیتونن در مورد مسائل مهم حرف بزنن.و خب دلیلش این نیست که هری تلاش نمیکنه.اون تلاش میکنه ولی هر بار که میخواد لویی رو مجبور کنه تا در موردش حرف بزنن لویی فقط نیشگونش میگیره و بحث رو انقدر حرفه ای رو عوض میکنه که هری یادش میره اولش میخواست در مورد چی حرف بزنه.

و خب لویی واقعا توی حواس پرت کن بودن عالیه.

به هر حال هری خوشحاله.اون از لویی خوشش میاد.از جوری که مثل فرشته ها به هری لبخند میزنه بعد از اینکه وسایلشو به هم میریزه.جوری که گوشی هری رو با تکستاش منفجر میکنه وقتی که پیش هم نیستن.از صداهایی که موقعی که هری میبوستش از خودش درمیاره خوشش میاد.نرم و آروم و واقعا عالی.از روزایی که از پله ها میاد پایین و منظره ی یه پسر خوشگلو میبینه که توی کابینتاش میگرده و اعلام میکنه که میخواد پن کیک درست کنه خوشش میاد.و از شبایی که با بغل کردن همون پسر به خواب میره.

و این واقعا عالیه.

*****

"خب.تو به نظر واقعا عاشق میای." اولین چیزیه که جف بهش میگه و روی صندلی کناریش میشینه.روبروشون نایل میخنده و هری صدای برخورد لیوان آبجوش به میز رو میشنوه وقتی میزارتش زمین.

"اره چون هست." نایل میگه.هری بهش نگاه نمیکنه اما مطمئنه که داره لبخند میزنه."تمام مدتی که منتظر تو بودیم گوشیشو زمین نزاشته."

Tangled Up In You(L.S)Where stories live. Discover now