Part 15

7.6K 493 254
                                    

انزلخرخغبخغبخغ این جمله برای همیشه و تا ابدیت منو به فاک میده 😭😭😭😭😭
اهم اهم این قسمت بالاخره هری لوییو میکنه خواستم بگم یه دفعه شکه نشین😂😂😂😂






نقشه ی هری تا دو هفته ی بعد اجرا نشد چون در واقع اون تنها تاریخ قابل دسترس توی وبسایت بود.وقتی موقع جلسه میرسه هری بیش از حد مضطرب و هیجان زده ست.

نیک تلاش کرد آرومش کنه اما بعد از ده دقیقه تسلیم شد و الان روی مبل نشسته و مشغول تماشا کردن داستانای اسنپ چته.اون وقتی لویی برسه میره تا هری بتونه خصوصی باهاش حرف بزنه و فقط وقتی برمیگرده که هری بهش تکست بده.

چند دقیقه بعد زنگ در به صدا درمیاد و هری کنار نیک از جا میپره.نیک بهش چشم غره میره و بعد از اینکه گوشیشو گذاشت توی جیبش از روی مبل بلند میشه.

"برو کنار میز آشپزخونه منتظر باش" اون به هری میگه و هری عملا تا آشپزخونه میدوه.

اون وقتی لویی میاد تو ساکت میمونه و میشنوه که لویی خودش رو به نیک معرفی میکنه.اون کاملا پروفشنال انجامش میده و قلب هری با شنیدن صدای لویی تندتر میزنه وقتی متوجه میشه که اون توی اتاق بغلیه و این بیشترین نزدیکیه که در طول این دو هفته داشتن.اینکه هری قراره دوباره ببینتش و توضیح بده و در بهترین حالت ممکن لویی امشب با هری برمیگرده خونه.نه برای سکس،اگه خودش نخواد، فقط واسه اینکه هری بتونه بغلش کنه و کنارش بخوابه.

هری نمیخواد به بدترین حالت ممکن حتی فکرم بکنه.

"هی" هری صدای نیک رو میشنوه."قبل از اینکه شروع کنیم میشه تا آشپزخونه بیای؟فقط میخوام یه لیوان آب بردارم."

"حتما" لویی مودبانه جواب میده.

هری میدونه که زیاد طول نمیکشه.خونه ی نیک زیاد بزرگ نیست و فاصله ی آشپزخونه از ورودی کمه.استرسش دوباره شروع میشه و قلبش تند توی سینش میزنه و هری لبشو گاز میگیره و دستاشو با شلوارش خشک میکنه و با دکمه های لباسش بازی میکنه.

وقتی سرشو بالا میاره لویی رو میبینه که از ورودی آشپزخونه بهش خیره شده.

تموم فکرای هری توی یه بازدم ناپدید میشن."لو".

لویی به خیره شدن ادامه میده."هری" اون به سردی میگه و دستاشو روی سینش قفل میکنه.هری متوجه میشه که عصبانیه ولی نمیتونه روی این مساله تمرکز کنه وقتی لویی جلوش وایستاده و همه ی اون چیزیه که هری همیشه خواسته توی یه سویشرت نرم و شلوار جین.

هری واقعا عاشقشه.

اون خودشو مجبور میکنه تا حرف بزنه."تو.. امم.. به پیامام جواب نمیدادی."

لویی به دیوار تکیه میده و ابروشو بالا میندازه."فکر نمیکنی دلیل داشتم واسه این کار؟" صداش به نظر سرد میاد.

Tangled Up In You(L.S)Where stories live. Discover now