part 18

1K 193 54
                                    

بچه ها این پارت خیلی فلش بک و پایان فلش بک داره، پس اگه توی موقعیتی نیستین که بتونین کاملا تمرکز کنین روی داستان، الان نخونیدش!
.

.

.
با پاهای بلندش، به سمتم قدمای بلند برداشت و وقتی بهم رسید، با صدای آرومی گفت: یادته لحظه ی آخری که می خواستی شلیک کنی، چی شد؟

آره!

یادمه!

ثانیه به ثانیه ش رو یادمه...

*** فلش بک ***

زمزمه کردم: سه....

انگشتامو روی ماشه ی اسلحه گذاشتم: دو....

و....

زمزمه کردم: ی.....

استایلز نذاشت کامل عددو تلفظ کنم و یهو داد زد: زین!

با داد بلندش، دستم لرزید و تیر به جای پشت گردنش، به کتف راستش خورد!

پسر اول یه ناله ی آروم کرد که زمزمه ش به من رسید، اما بعد از یک ثانیه، داد دردآلودی زد که نشونه ی خورد شدن و انفجار تیر توی بدنش بود.

*** پایان فلش بک ***

سرمو به نشونه ی آره تکون دادم: آره... یادمه...

هری دور خودش چرخید و همونطور که دستشو توی موهاش می کشید، سریع گفت: من واقعا نمی دونستم که معاونت نفر بیستمه! ولی من چهره ی معاونتو دیده بودم! یک بار بیشتر ندیده بودمش، ولی لعنتی من یه هکرم! با دقت بالا همه چیو یادم می مونه... و قطعا چهره ی لیامو یادم بود!

*** فلش بک ***

قبل از اینکه به در برسم، اون دختر با همون صدای رساش گفت: جناب مالیک، آقای استایلز منتظرتون هستن.

سرمو تکون دادم و همونطور که دست لیامو ول می کردم، در اتاق رو باز کردم و قبل از ورود، به لیام گفتم: من و تو، هیچی به جز رئیس و معاون نیستیم لیام!

با تعجب دهنشو باز کرد که حرف بزنه، ولی سریع وارد اتاق شدم و اونم پشت سرم وارد شد و در رو بست.

هری از جاش بلند شد و لبخند بزرگی زد.

*** پایان فلش بک ***

سرمو به تایید تکون دادم.

آره، اون یه بار لیامو دیده بود و یکی با این کار حساس مثل هری، قطعا چهره ها خوب یادش می مونه!

هری ادامه داد: اگه یادت باشه، من گفتم احتمال نجات کسی که اون تیر با بدنش برخورد کنه، صفره! چون شت! لعنتی! من اون اسلحه ی لعنتی و تیراشو ساخته بودم و قطعا می دونستم چه گوهی ساختم و کسی زنده از آزمایشش بیرون نمیاد!

سعی کردم این حرف هری رو حتی لحظه های آخر تیراندازیم یادم بیارم...

*** فلش بک ***

The Sheriff {The Bedlamite2}Where stories live. Discover now