Part 32

2.8K 439 233
                                    


_ در مورد گلف با نايل شوخي نكن... هيچ وقت! باشه؟

زين با جديتي كه البته مصنوعيه، اين رو به هيلي ميگه و بينيش رو مي خارونه.

هيلي با چشمهاي گرد شده اما نگاهش مي كنه و با شگفتي مي پرسه:

_ جدي؟ بهم گفته كه عاشق گلفه ولي اينطوري كه تو ميگي...

زين خم ميشه سمت هيلي كه چيزي رو پچ پچ كنان بهش بگه...

و تكه اي ميوه كه به سمت زين پرتاب ميشه:

_ دهنتو از روي گوش دوست دخترم بكش كنار، فاكر!

نايل با حالي مسخره اين رو ميگه اما زين توجهي نمي كنه و چند لحظه بعد، صداي خنده ي هيلي توي هال مي پيچه.

_ به گمونم خاطره ي معروفتو تعريف كرد براش.

رو به نايل اين رو ميگم و چشم مي دوزم به لبخند موزيانه ي زين.

اين بار هيلي با شگفتي به نايل نگاه مي كنه:

_ تو واقعا اين كارو كردي؟

و خنده ش كش مياد در ادامه ي حرفش. نايل بلند ميشه و دستش رو مي گيره و بلندش مي كنه:

Dare To Remember (L.S) - CompletedWo Geschichten leben. Entdecke jetzt