هَو يو دويين؟ 😎 (با لحن جويي تربياني ِعزيزم خوانده شود🙈😁)
برين سراغ پارت ديگه حرفي ندارم بزنم😭😭
قهرم😣
حالا دليلشو نميدونم ولي فعلا برين پارتو بخونين تا ببينم چرا قهرم 😒
-----------------
امشب قراره بعد از مدتها، با پسرا بريم بيرون.
از صبح كه با زين حرف زدم، بارون ِ پيشنهادهاشون بود كه به سرم ريخته مي ريخت و در نهايت به انتخاب خودم تصميم گرفتيم كه به سينما بريم براي فيلم جديدي كه نايل تعريفش رو شنيده.
فنجون چايم رو بين انگشتهاي دو دستم مي گيرم و تنم رو سمت كانتر خم مي كنم. عطرش رو به بينيم مي كشم و گوشم رو به پسرها كه طبق معمول كل كلشون بالا گرفته، مي سپرم.
زين كمي اون طرف تر نشسته و چشمش رو به دنبال چيزي به دور و بر آشپزخونه ميندازه:
_ دو ثانيه اون آرواره هاتو روي هم بذار ببين چي ميگم، نايلر... اون كلوچه كشمشيا رو كجا گذاشتي؟ با چاي لويي فقط همونا مي چسبن.
نايل بشكني ميزنه و از جا مي پره كه در كابينت رو باز كنه و بعد جعبه ي فلزي طرحداري رو روي كانتر به سمت زين سُر ميده:
_ بيا... ديشب ما به زحمت خودمو نگه داشته بوديم كه بدون تو نخوريمشون.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Dare To Remember (L.S) - Completed
Hayran Kurguصداهايي كه توي سرم مي پيچند، همانهايي اند كه كابوس شبم شده اند؛ همان درد و همان گيجي و همان... بدون شك بخش بزرگي از عذاب امروزمان، گذشته ايست كه رقم خورد و درد پاشيد به روحمان و زخمش به جا ماند حتي براي آينده اي كه هنوز نيامده. _ تو چي؟ تو هم درد م...