_ Carry me home, got my blue nail polish on...
It's my favorite color and my favorite tone of song.
I don't really wanna break up, we got it going on...
It's what you gathered from my talk, but you were wrong.زمزمه می کنم و گوش به ترانه می سپرم و توی افکارم غوطه ور میشم...
زمزمه می کنم و آهم رو ریز ریز بیرون می فرستم میون واژه ها...
و میون زمزمه هام، توی ذهنم فقط یه نفر رو می بینم.
پاکت ِ تقریبا خالی شده ی سیگار رو بر می دارم و نخی گوشه ی لبهام میذارم و همزمان بی صدا میخونم:
_ Ever since my baby went away, it's been the blackest day...
پک میزنم...
و دود از آتیشش به هوا میره...
این مورد علاقه ی منه.
سیگار رو بین دو انگشتم نگه میدارم و نگاه میدم به باریکه دود ِ رقصانش.
سرم رو به فرمون تکیه میدم و دم می گیرم از عطر تلخ و تند سیگاری که نمی کشمش...
سیگاری که عادت داشتم بین لبهاي "عزيزم" ببینم.
اونقدر همه جای ذهنم پر از حضور لوییه که نمی دونم میشه اسم این کار رو "به یاد آوردن" گذاشت یا نه؛ من فقط به اون فکر می کنم.
لحظه ای... فقط یه لحظه ی خیلی کوتاه چشم روی هم میذارم...
YOU ARE READING
Dare To Remember (L.S) - Completed
Fanfictionصداهايي كه توي سرم مي پيچند، همانهايي اند كه كابوس شبم شده اند؛ همان درد و همان گيجي و همان... بدون شك بخش بزرگي از عذاب امروزمان، گذشته ايست كه رقم خورد و درد پاشيد به روحمان و زخمش به جا ماند حتي براي آينده اي كه هنوز نيامده. _ تو چي؟ تو هم درد م...