"لیام،میخوای یه چیزیو بدونی!؟"
"چیو!؟"
"این تاج گلی که من روی سرم گذاشتم،از گل درست شده،نه!؟"
"آره،درواقع،به خاطر همین بهش میگن'تاج گل' زین."
"و گلها یه روزی میمیرن دیگه،درسته!؟"
"..آره"
"خب،منم درس مثل همونام."
———————————————
خیلی خب:"|
من تقریبا ماه پیش این فنفیکو خوندم و نتونستم ازش بگذرم و ترجمهاش نکنم چون فوقالعاده کیوته;-;درکل یازده یا دوازده تا چپتره و ترجمهاش تموم شده پس اگر کامنتا و ووتا خوب باشه،سعی میکنم یه روز درمیون یا هر روز آپ کنم تا زود تموم بشه:"
اصلا اسمات یا صحنهی مثبت هیجده نداره،پس نپرسین کی تاپه:| من تاپم تو این فف:|
حمایت کنید و کتاب را دوست بدارید💕🌚
And thank you for writing this awesome book darling ziamstunes 🌻
YOU ARE READING
Flower Crowns (Ziammayne)
Short Storyجایی که لیام عاشق پسری با موهای صورتی و تاج گل میشه، همه چیز عالی پیش میره تا اینکه گلها پژمرده میشن، درست مثل اون پسر. Highest rank : 2 in short story 🧚🏿♀️ 'Persian Translation' Original story by @ziamstunes