6

48 8 5
                                    

دستی به لباسم کشیدم و دامنشو مرتب کردم و یه بار دیگه خودمو توی آینه چک کردم.

کیف دستی کوچیک مشکیمو برداشتم و گوشیمو از داخلش در اوردم و به لیام پیام دادم که چقدر دیگه طول میکشه بیاد و اونم سریع جواب داد که تا چند دقیقه دیگه!

هوف!

بهتره برم پیش مامان و کرولین.

از اتاقم خارج شدم و رفتم توی سالن .

کرولین: خوشگل شدی!

: مرسی 😳

کرولین: با لیام قرار داری؟

: چیی؟ معلومه که نه ما فقط دوستیم!

کرولین: امممم ولی چشمای اون (لیام) یه چیزه دیگه میگه! 😉

:خدایا کرولین!

کرولین: باشه من تسلیمم ولی بعدا به حرفام میرسی!

پشیمون شدم!

: من دیگه میرم!

کرولین: بای بای

: بای....... راستی مامان کجاست؟

کرولین: بیرونه!

: اممم... بیخیال 😕

از آپارتمان خارج شدم, بغل خیابون ایستادن بهتره!

به لیام پیام دادم و دوباره ازش پرسیدم کی میاد و اونم طبق معمول گفت چند دقیقه دیگه..

بالاخره بعد از ده دقیقه ایستادن کنار خیابون لیام اومد.

لیام: ببخشید ترافیک بود و...

: این حرفا رو بس کن چون یخ زدم و بهتره بخاریتو روشن کنی تا از سرما نمردم!

لیام : ببخشید الان روشن میکنم

و سریع بخاریو روشن کرد و روی دور تند گذاشت و همه ی دریچه ها رو چرخوند سمته من.

: اخششششششششش گرما!!

لیام خندید و باعث شد برگردم سمتش.

: چیزی شده؟

لیام : قیافت خیلی بامزه شده و البته یادم رفت بگم خیلی خوشگل شدی امشب! *چشمک زدن*

لپام قرمز شدم و اروم خندیدم .

به لیام نگاه کردم, اون واقعا جذاب شده بود اون توی کت و شلواری که پوشیده بود میدرخشید.

: تو هم جذاب شدی!

لیام: ممنونم لیدی!

دو تایمو خندیدیم و متوجه گذر زمان نبودیم.

بالاخره بعد از چند دقیقه ی خیلی خوب ما به خونه ی هری رسیدیم.

لیام ماشین رو جلوی خونه پارک کرد و سریع از ماشین پیاده شد و اومد سمت من و درو برام باز کرد که باعث شد خرذوق بشم.

 Rebirth ( Green 2 )Where stories live. Discover now