9

67 9 9
                                    

نمی تونستم بگم چه احساسی دارم یجورایی هیجان زده ام و از یه نظر دیگه خجالت زده!

من همین الان بهترین دوستمو بوسیدم در اصل اون اول شروع کرد و خب منم ادامه دادم.

اصلا چرا ادامش دادم!!

به خودت بیا تو الان دقیقا داری عین یه روانی رفتار میکنی

: اممممم

احمق این چه کاری بود الان قشنگ زل زده توی چشات و منتظره ادامه بدی.

: بستنی... میخوری؟

چی؟ واقعا؟ مطمعنا مغزم از کار افتاده!!

لیام : نه..... بیا فراموشش کنیم !

اوه اونم عذاب وجدان داره!

ولی من ندارم , من فقط از واکنشش میترستم!

: مشکلی نیست... خب میشه ...م..من فراموش نکنم؟

هوف!

لیام : آآآآآآآآ خب...  منم نمیتونم!

: باشه

سرمو انداختم پایین توقع یه سکوت چند ساعته دارم احتمالا دوستیمون همینجا تموم میشه!

لیام : من دیگه نمی تونم واقعا دیگه خسته شدم.

از جاش بلند شد و اومد روبروم زانو زد.

: لیام!؟

لیام: دوست دخترم میشی؟؟

یغتمستتیاهبتحاب من الان غش میکنم نه؟!

خب الان چی بگم؟

خب لیام پسر خوبیه در اصل عالیه و جذابه و مهربونه چرا که نه!

: اره :))

بلند شد و بغلم کرد و صورتمو با دستاش قاب کرد.

لیام: نمیزارم پشیمون شی !

بعدش محکم بوسیدم !

........................................
یک پارت کوتاه برای یک خداحافظی طولانی

من دارم برای یک سال میرم که بترکونم واسه کنکور.

با کلی عشق

Farnaz💜

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 31, 2018 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

 Rebirth ( Green 2 )Where stories live. Discover now