((از زبان شان))
با شنیدن صدای بلندی سریع چشمامو باز کردم
به اطرافم نگاه کردم و وقتی مطمعن شدم خبری نیست دوباره روی صندلیم ولو شدم
به یه ثانیه ام نکشید که متوجه ی جای خالیه نایل روی صندلی کناریم شدم
سیخ نشستم سر جام و با چشمای گرد شده به صندلیه خالیش نگاه کردم
یهو یاد زین افتادم و سرمو چرخوندم و به جایی که بود نگاه کردم
با دیدن جای خالیش چشمامو ریز کردم و به این فکر کردم که قبل از اینکه برای چند دقیقه کوتاه به خواب برم اون هنوز اونجا نشسته بود
دوباره یاد نایل افتادم و چندتا احتمال خیلی سریع از ذهنم گذشتن..
اولین احتمالو در نظر گرفتم و مسیر رفتنه زینو دویدمدرو با ضرب باز کردم که با صدای بدی به دیوار بقلش برخورد کرد
این باعث شد زین که در حال راه رفتن به سمت در خروجی بود وایسه و به سمتم بچرخه
یه ثانیه هم معطل نکردم و با قدمای بلند خودمو بهش رسوندم و تقریبا با صدای بلندی توی صورتش حرف زدم
ش :«نایل کجاست؟؟؟»
برای لحظه ای چشماش درشت شد و با تعجب نگام کرد
ز :«مگه شما باهم نبودید!؟»
به چشماش زل زدم و سعی کردم از چشماش بفهمم داره راستشو میگه یا نه که خب یجورایی صداقت رو توشون دیدم و انگار که واقعا از چیزی خبر نداشت
تند تند سرمو براش تکون دادم و همینجوری که عقب عقب میرفتم و ازش دور میشدم گفتم
ش :«چرا.. چرا.. امممم..»
نمایشی دستمو زدم به پیشونیم و وانمود کردم همین الان یچیزی یادم اومده
ش :«آوووو گفته بود میره دستشویی من چه احمقمممم»
و یکم مصنوعی خندیدم و خیلی سریع رومو برگردوندم و شروع کردم به دویدن و دوباره وارد سالن شدم
خدا کنه احتمال دوم درست نباشه...
((از زبان زین))
به پشت سرم برگشتم و به در روبروم که روش نوشته شده بود WC نگاه کردم
امکان نداره نایل اونجا رفته باشه چون دقیقا روبه روی منه و اگه میرفت میدیمش
شان داره یچیزیو قایم میکنه!!!
نکنه بلایی سر نایل اومده؟؟
حتی با فکر کردن بهش هم تک تک سلولای بدنم میلرزن
با بیشترین سرعتی که داشتم به سمت در سالن دویدم و فقط دعا میکردم اتفاقی براش نیوفتاده باشه
YOU ARE READING
Please Don't Leave (Ziall)
Fanfictionنایل :«زیــــــــــن؟؟» وایستاد ولی برنگشت نایل :«زین خواهش میکنم نرو.. لطفا» خیلی آروم برگشت و با چشماش که به خاطر اشکی که توشون جمع شده بود برق میزدن نگام کرد و گفت زین :«نمیتونم نایل.. متاسفم» و سریع برگشت که بره ولی با صدای دادم متوقف شد نایل :...