((از زبان لیام))
در اتاقشو بستم و اومدم بیرون با بالا آوردن سرم پسرارو دیدم که با چشمای نگران بهم زل زده بودن و منتظر بودن تا قضیه رو براشون تعریف کنم
با سر به مبلا اشاره کردم و ازشون خواستم اونجا بشینیم.. چون نمیخواستم زینو بیدار کنیم یا حرفامونو بشنوه
تا نشستیم لویی پرسید
لو :«چه اتفاقی افتاده بود لیام؟»
نفسه عمیقی کشیدم و جواب دادم
لی :«دیشب رفته بوده کلاب و وقتی داشته برمیگشته چند نفر ریختن سرش و»
مکثی کردم و ادامه دادم
لی :«زدنش..»
هری هینی کشید و دستشو روی دهنش گذاشت
لویی چندبار پلک زد و جوری که انگار نمیتونه باور کنه سرشو به چپ و راست تکون داد
لو :«ولی.. چرا؟»
سرمو از روی تاسف تکون دادم و گفتم
لی :«بهش گفتن تروریست.. چون که اون مرده تو مراسم ama رو زده»
هری دستشو تو موهاش کرد و کشید و گفت
ه :«الان حالش چطوره؟»
سرمو پایین انداختم و گفتم
لی :«خوب نیست.. »
لویی ترسیده به سمتم خیز برداشت و گفت
لو :«چرا؟ آسیب جدی ای دیده؟»
سرمو به چپ و راست تکون دادم و گفتم
ز :«نه حاله جسمیش خوبه حاله روحیش خوب نیست تو اتاق که بودم سراغ نایلو ازم گرفت و پرسید اونم اینجاست یا نه»
هری نفسشو کلافه بیرون داد و گفت
ه :«تو چی بهش گفتی»
ل :«هیچی ولی خودش متوجه شد..»
ه :«چطور؟»
ل :«وقتی دید چیزی نمیگم پشتشو بهم کرد و با صدایی که بغض داشت..»
چشمامو روی هم فشار دادم ادامه دادم
ل :«بهم گفت برم بیرون و تنهاش بزارم»
لویی بلند شد و همنیجور که تو گوشیش شماره ای وارد میکرد گفت
لو :«من همین الان بهش زنگ میزنم و میگم چه اتفاقی افتاده.. اصلا.. اصلا بهش کل واقعیت رو میگم.. میگم هر حرفی که زین بهش زده کسشعر محض بوده.. میگم اون مجبور بوده و خودش نخواسته که ترکمون کنه»
با صدایی که بغض داشت ادامه داد
لو :«میگم هیچ کدوم از حرفایی که زده حقیقت نداشتن»
با تموم شدن جملش قطره اشکی از گوشه چشمم پایین افتاد
دیگه نتونستم تحمل کنم و به سمتش رفتم و بغلش کردم و اونم دستاشو بالا آورد و دورم حلقه کرد و ثانیه ای بعد هری بهمون ملحق شد و هر سه خیلی آروم به خاطر جدایی برادرامون اشک میریختیم
BINABASA MO ANG
Please Don't Leave (Ziall)
Fanfictionنایل :«زیــــــــــن؟؟» وایستاد ولی برنگشت نایل :«زین خواهش میکنم نرو.. لطفا» خیلی آروم برگشت و با چشماش که به خاطر اشکی که توشون جمع شده بود برق میزدن نگام کرد و گفت زین :«نمیتونم نایل.. متاسفم» و سریع برگشت که بره ولی با صدای دادم متوقف شد نایل :...