Part.12

401 76 21
                                    

((از زبان لیام))

هری کنترل تی وی رو برداشت و روشنش کرد

با یاد اوری اینکه زین تو اتاق خوابه با دست بهش علامت دادم که صداشو کم کنه و اونم سرشو تکون داد و ولومو کمی پایین آورد

هری همینطور رو مبل لم داده بودو کانالا رو بالا و پایین میکرد که یهو دستش از حرکت روی کنترل ایستاد و سیخ سر جاش نشست

من که اصلا حواسم به تی وی نبود و سرم تو گوشیم بود با دیدن حرکت یهوییه هری صاف نشستم و گوشیمو کنار گذاشتم و نگاهمو به تی وی دادم

اون نایل بود... تو برنامه ی الن شو... چرا نایل چیزی درباره ش بهمون نگفته بود؟
در جواب خودم نشونه ای بالا انداختم

همینطور که داشتم به صفحه ی تی وی نگاه میکردم خواستم دوباره تکیمو به مبل بدم که با یاد اوریه اینکه نایل از قضیه ی زین خبر نداره و ممکنه تو این شو بفهمه دوباره صاف نشستم و گوشیمو میشه گفت روی مبل پرت کردم(مبل سه نفرس:|)

الن داشت درباره ی آلبوم نایل ازش می پرسید و خب تا اینجا که همچی اوکی بود

نگاهی به صورت هری و لویی انداختم هری که از استرس هی با موهاش ور میرفت و لویی که تو آشپزخونه و درحال درست کردن قهوه بود نگاهشو از تی وی بر نمیداشت... واقعا استرس زیادی وجود داشت

لویی وقتی کارش با قهوه ساز تموم شد سه تا لیوان پر کرد و روی سینی گذاشت و سمت ما اومد و بعد از گذاشتن سینی رو میز روی یکی از مبلا نشست

نگاهمو از لویی گرفتمو دوباره به تی وی دادم نایل صحبتاش درباره ی البومش تموم شده بود و داشت به فن ها نگاه میکرد و منتظر سوال بعدیه الن بود که یهو عکسی رو صفحه نمایش پشت الن ظاهر شد

اون عکسه دیشب زین جلوی کلاب بود... همون عکسی که سر و وضع داغون داشت و به کمک بادیگارد هاش راه میرفت... فاک به معنای واقعیه کلمه فاک... خدا لعنتت کنه دقیقا همون چیزی که نباید میشد شد

برای یه لحظه یاد زین افتادم و اینکه که ممکنه بشنوه و بیاد بیرون

اگه اینو ببینه و نایل دوباره بخواد نسبت بهش بی تفاوت باشه واقعا داغون میشه

رومو کردم سمت هری و تا خواستم بهش بگم خاموشش کنه در اتاق زین باز شد و زین با چشم هایی نیمه باز و موهای پریشون ازش اومد بیرون

همه ی سرا سمتش برگشت و زین که انگار تازه ریستارت شده بود دستی به موهاش کشید و درستشون کرد و سمت دستشویی رفت

با رفتن زین هر سه نفس راحتی کشیدیم و با خودم خداروشکر کردم که متوجه ی تی وی نشد

همین جور که با دستم کنترل و نشون میدادم آروم به هری گفتم

لی: «خاموشش کن»

در جواب هری سری تکون داد و تا دستشو دراز کرد کنترل و برداره در دستشویی باز شد و زین ازش اومد بیرون

Please Don't Leave (Ziall)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz