همون طور كه دامن پيرهن ياسيش پاهاي سفيد و بي نقصش رو ميپوشوند،زانوهاش رو بغل گرفتو گفت :: بيا از آرزوهامون صحبت كنيم
لبخندي زدمو گفتم :: اول تو
به گل هاي رو به روش نگاهي كردو گفت :: به بهشت برم!
و دستي به چمن ها كشيدو لبخند زد
حس توي قلبم چيزه جديدي نبود! گيجي
نميدونست بايد خوش حال باشه يا ناراحت
ميخواد به بهشت بره! ميخواد بره و من نميدونستم بايد به خاطر آرزوي قشنگ و لطيفش بخندم يا از اين كه ميخواد تنهام بذاره بغض كنم
به رو به رو نگاه كردم،به مزرعه ي پر از گل،اسب هاي سفيد و مشكي اشاره كردمو گفتم :: پس اينجا كجاست؟
گفت :: به بهشت واقعي! گل هايي كه پژمرده نميشن! همراه تو
دستمو گرفت،سرشو بر روي زانوهاش گذاشتو اون لبخندي كه مختص سوئيت بود رو تحويلم داد
كاملا سوئيت! اين سوئيته
گفتم :: سوئيت...
اما حرفمو با بوسه اي به روي لبام قطع كردو بلند شدو سمت گل هاي سرخابي رفتو يكيشون رو چيد و برگشت،دفتر جلد چرميم كه آهنگ هام رو توش مينويسم برداشتو گل برگ هاي پر از عشقش رو بين برگه هاي كاه گليش گذاشت
دستمو دورش انداختمو با تمام حس و چشم هايي كه بسته بودن شقيقه اش رو بوسيدم و بعد گفتم :: دوست داري سفرت به بهشت رو چه جوري بگذروني؟
دفترو بستو با ذوق بهم نگاه كردو گفت :: با يه جفت بال صورتي
خنديدمو بينيم رو به بينيش كشيدم و باعث شدم خندش بگيره
ميدونم عاشق اين حركته چون هميشه صورتم رو ميگيره و بعدش من رو ميبوسه
و بعد از اون بوسه ي شيرين گفت :: آروزوي تو چيه؟چيزي بگو كه راجع به خودت باشه هري!!
كمي فكر كردمو در جواب گفتم :: يه گيتار الكتريكي داشته باشم
سري تكون دادو دوباره بلند شد"يكي از آرزوهام اينه كه بهترين آهنگت..اولين آهنگت درباره ي من باشه"
با عشق بهش نگاه كردمو سرمو تكون دادم"بي شك هميني كه ميخواي ميشه چون چه كسي جز تو براي من الهام بخشه؟"
با خنده بهم نگاه كردو گفت :: خودخواه بودن تو اين مورد رو دوست دارم پس هيچ كس
گفتم :: اين خود باوري رو دوست دارم.............................
رأي و نظر لطفا :)
ESTÁS LEYENDO
SWEET // Harry Styles
Fanficاز تمام حركاتش كه بي نهايت زيبا بودن،از هر بخشش عكسي ميگرفتمو اون هارو به ريسه هاي روشن افكارم مي آويختم