- 1

6.1K 376 117
                                    

× این چند بار قراره تکرار بشه هری؟
میتونی بشمری این دفعه چندمته که ریاضی رو میافتی؟

آنه با اخم بزرگی روی صورتش اینو گفت، در حالیکه سعی میکرد عصبانیتش رو نشون نده و مثل یه نارنجک نترکه!

صورتش مث همه وقتایی که عصبی میشد سرخ شده بود و اخمش حتی برای ثانیه ای محو نمیشد

برگه امتحانی تقریبا سفید و مچاله شدم که با خودکار قرمز و رنگ و بطرز مسخره ای بزرگ روش نوشته شده بود - F، تو مشتش بود و دست به سینه و حق به جانب به منی نگاه میکرد که درکمال خونسردی و بدون اینکه نگاهی بهش بندازم، به پی اسم ادامه میدادم:
- عامممم...خب تو...میتونستی نری سر کیفم و بازرسیش کنی...
تا با دیدن برگه امتحانیم اینطور شوکه نشی

با خونسردی ظاهری گفتم و شونه هامو بالا انداختم
بدون اینکه نگاهمو از صفحه بازیم بگیرم

× واقعا که هری
ینی حتی یه عذرخواهی هم بلد نیستی؟

آنه اخم کرد و پوست لبشو جوید؛
آب دهنمو قورت دادم و نگاهمو رو صفحه پی اس نگه داشتم:
- بلدم ماما
ولی فایده ای نداره وقتی تو درس ریاضی ضعیفم
وقتی ازش خوشم نمیاد و هر دفعه که معذرت خواهی میکنم بازم نمیتونم خودمو بالا بکشم
متاسفم ماما ولی قرار نیست این وضعیت تغییر کنه

بعد از گفتن تیکه آخر لبمو گاز گرفتم و زیرچشمی نگاه کوتاهی به آنه انداختم تا تاثیر حرفامو روش ببینم

من اونقدرا هم که بنظر میومد پررو و گستاخ نبودم
خب فقط...
فقط راضی نبودم از وضعیتی که داشتم
و داشتم سعی میکردم لکنت هراز گاهیمو پنهون کنم
خودمو موجه جلوه بدم و تظاهر کنم برام مهم نیست قراره چی بشه

بعد از چند ثانیه با کلافگی لب از لب باز کرد چیزی بگه که صدای باز و بسته شدن در خونه اومد؛
و خب خون تو تنم یخ بست وقتی پوزخند معناداری رو لبای آنه نشست و منو مخاطب قرار داد:
× حرفاتو با پدرت درمیون میزارم
دیگه بقیشو خودتون میدونین

حتی نفهمیدم چطور پی اسمو متوقف کردم و از جام پریدم تا بدوم سمتش و متوقفش کنم،
ولی دیر شده بود...

والدینم الآن روبروی هم ایستاده بودن و آنه همونطور که برگه امتحانیم دستش بود با پدرم صحبت میکرد

کامل نمیتونستم بشنوم چی میگن، چون پشت دیوار اتاقم قایم شده بودم و قایمکی نگاهشون میکردم؛
نمیتونستم غرورمو بشکنم و مثل بچه ها برم جلو که!

لبمو گاز گرفته بودم و درحالیکه تمام تلاشمو میکردم دیده نشم، اوضاع رو چک میکردم

وقتی دست آنه بالا رفت
برگه مچوله شده رو باز کرد
روبروی پدرم گرفتش
و با بدجنسی دوباره شروع به صحبت کرد، رسما اشهدمو خوندم

Private Teacher [Z.S]Where stories live. Discover now