- من قراره برای دیدن پدرم به بیمارستان برم
زین با Ù„ØÙ† Ù…ØÚ©Ù… همیشگیش Ú¯Ùت همونطور Ú©Ù‡ دکمه های پیرهن تازه عوض کردشو میبست.چهره ÛŒ بی نقصشو تو آینه برانداز کرد Ùˆ وقتی جوابی از سمت هری به گوشش نخورد، همونطور Ú©Ù‡ یه تای ابروشو بالا مینداخت زیرچشمی از آیینه ای Ú©Ù‡ روبروش ایستاده بود به پسرکوچولوش نگاه کرد Ú©Ù‡ تو خودش مچوله شده بود.
لبشو خیس کرد Ùˆ بعد از درست کردن یقه ÛŒ لباسش، سمت هری رÙت Ú©Ù‡ Øالا سعی داشت درست سرجاش بشینه Ùˆ هرازگاهی چهرش توی هم جمع میشد:
- هرØ... صدامو نشنیدی؟با Øالت بی تÙاوتی پرسید Ùˆ دست به سینه روبروی هری ایستاد
پسر موÙرÙری با شنیدن صدای زین، سرشو بالا آورد:
+ شنیدم زین... Ùقط...
Ùقط داشتم به این Ùکر میکردم Ú©Ù‡ من الان... باید چیکار کنم...با صدای خجالتی Ùˆ ضعیÙÛŒ Ú¯Ùت Ùˆ لبشو دندون زد Ú©Ù‡ باعث شد زین دور از چشمش نیشخند کوچیکی بزنه.
دستاشو پشت سر بهم دیگه گره زد و همونطور که نگاهش روی پسرک متمرکز بود جواب داد:
- خب...
درواقع دو تا راه پیش روته بیب
یک
با من به بیمارستان بیای، تا اینجوری هم رسم ادب به معلم سابقتو بجا آورده باشی Ùˆ هم از Øالش خبردار Ø´ÛŒ
دو
بری خونتون تا جلسه ÛŒ بعدیبا تموم شدن ØرÙØ´ØŒ جÙت ابروهاشو بالا داد:
- انتخابش با توعههری Ú©Ù‡ تو سکوت به ØرÙای زین گوش میداد، با تموم شدن ØرÙاش، لباشو تو دهنش کشید Ùˆ آروم هو٠کرد:
+ خب من...
من دوس دارم بیام ولی...- ولی؟
زین درØالیکه بی Ø´Ú© جوابو میدونست پرسید Ùˆ با بدجنسی به پسرش خیره شدهری همونطور Ú©Ù‡ سرش پایین بود با Ù„ØÙ† معذبی جواب داد:
+ ولی آخه... یکمی درد دارم...
Ùˆ... خب پدرمم...Ú¯Ùت Ùˆ زود سرشو پایین انداخت،
زین بی Øر٠به هری خیره شد، تا اینکه تو کمتر از چند ثانیه با چیزی Ú©Ù‡ به ذهنش خطور کرد، برق شیطنت تو چشماش درخشید Ùˆ دوباره نیشخند بدجنسی رو لباش جا خوش کرد:
- بلند شوبا شنیدن صدای زین، هز سرشو بالا آورد Ùˆ به خیال اینکه Øر٠بدی زده Ùˆ ممکنه زین الان قصد تنبیهشو داشته باشه، با گونه های هلویی رنگش به معلمش خیره شد:
+ Ú†Ù€- چی؟ ولی آخه چرا؟ چیزÙ... چیز بدی Ú¯Ùتم؟زین همونطور Ú©Ù‡ تلÙÙ† بی سیم خونه رو برمیداشت بی صدا خندید:
- نه بیب. چیز بدی نیست، بهم اعتماد Ú©Ù†Ú¯Ùت Ùˆ همونطور Ú©Ù‡ کنار شومینه ÛŒ خاموش Ù…ÛŒ ایستاد، به هری اشاره کرد Ú©Ù‡ پیشش بره
پسرک بعد از نگاه دو به Ø´Ú©ÛŒ Ú©Ù‡ به معلمش کرد، از جاش بلند شد Ùˆ با قدمای نامرتب سمت زین رÙت Ú©Ù‡ باعث شد مرد آسیایی نیشخند مغرورانه ای بزنه Ùˆ با اÙتخار به نوع راه رÙتن هری خیره بشه
مسلما اون Øتی در Øد Ùاک به Ú†Ù¾ Ú†Ù¾ نگاه کردن Ùˆ زیرلب غر زدن هری توجهی نمیکرد؛
بهرØال هر لذتی یه تاوانی داره دیگه.
YOU ARE READING
Private Teacher [Z.S]
Fanfiction- تو دوباره نمره ریاضیتو کم گرفتی بیب + آره، شاید چون میخاستم بعدش با معلم خصوصیم درس کار کنم لبمو گاز گرفتم و با لبخند مرموزی اینو گفتم که باعث شد نیشخندی رو لبش بشینه: - پس چطوره بیای اینجا و روی زانوهام خم شی تا درس امروزو با هم مرور کنیم؟ ⚠ هشدا...