Harry's pov
~ هری؟
پدر با لحن مقتدرش نسبتا بلند گفت که باعث شد سعی کنم تند تر دکمه های پیرهنمو بپوشم:
+ اومدم پاپابلند تر از خودش داد زدم و تو کمتر از یه ثانیه از پله ها سرازیر شدم تا بهش رسیدم؛
لبامو تو دهنم کشیدم و زیرچشمی نگاهش کردم:
+ من عامممم...
هیچی بریم...لبخند دستپاچه ای زدم و دستامو پشت تنم بهم دیگه حلقه کردم
وقتی خوب و با دقت با نگاهش آنالیزم کرد، لبخند محوی از رضایت زد
خم شد و یقه لباسمو مرتب کرد:
~ بنظر که خوب میای
آماده ای برای شروع جدید و پیشرفتات؟بزور جلوی خودمو گرفتم که چشمامو نچرخونم و سرمو به نشونه مثبت تکون دادم:
+ بله پاپا آماده امبا لبخند محوی نگاهم کرد و به شونم ضربه کوچیکی زد:
~ خوبهدر خونه رو باز کرد و منتظر نگاهم کرد
با خارج شدن از خونه و دوییدن سمت ماشینش از زیر نگاهش فرار کردم و زیر لب غر میزدم:
+ مسخرست که مجبورم تظاهر کنم کلاسو دوس دارم
فقط بخاطر اینکه...ساکت شدم وقتی درای ماشین باز شد و پدرم پشت فرمون نشست
سوار شدم و کمربندمو بستم و لپامو باد کردم؛
بی هیچ حرفی به روبروم نگاه میکردم و سعی میکردم حداقل دنبال یه جنبه خوب باشم برای کلاسی که به اجبار قراره فرستاده بشم!*
*
*و بعد از بیست دقیقه...
ما اونجا بودیم..!
روبروی یه ساختمون با نمای خاکستری روشن؛
نسبتا قدیمی بنظر میومد اما حداقل مشخص بود صاحبش خیلی خوب و تمیز نگهش داشته
باغچه ی جمع و جور تو حیاط کوچیکش داشت
به محض وارد شدن به حیاطش، بوی خیسی چمنا بود که تو مشامم پیچید و باعث شد لبخند کوچیکی بزنم و نتونم از ظاهرش ایرادی برای پدرم بگیرمحدودا دو قدم از پدرم جلوتر قدم برمیداشتم
از سه تا پله ی کوتاه جلوی خونه بالا رفتم و وقتی پدرم کنارم ایستاد، زنگ درو فشار دادمیکم صبر کردم، و یه خورده بعدش از کمی دورتر، داخل خونه، صدای پایی به گوشم خورد که سمت در میومد
لبامو یه وری کج کردم شروع کردم تصور کردن معلمی که قراره باهاش درس داشته باشم و الان باهاش روبرو بشمخب ازونجایی که دوست پدرمه و نمای خونش نشون میداد، اون مسلما یه مرد قدبلند با پیرهن اتو کشیدست
کلی ریش و پشم رو صورتش داره و یه چوب؛
که همیشه آماده اینه که برای یادگیری درسا و فرو کردنشون تو مغز من باهاش بزنتم، چون مطمئنم پدر برای یادگیری من از هیچی دریغ نمیکنه و حتی شاید به دوستش گفته باشه که تو این مورد هم آزاده...زیرچشمی چپ چپ به پدرم نگاه کردم و بی صدا غر زدم
ترجیح دادم لبخندشو وقتی بهم نگاه کرد نادیده بگیرم و به تصور کردن معلم بیش از حد عزیز و سکسی ای که قرار بود باهاش کلاس داشته باشم فکر کنم
YOU ARE READING
Private Teacher [Z.S]
Fanfiction- تو دوباره نمره ریاضیتو کم گرفتی بیب + آره، شاید چون میخاستم بعدش با معلم خصوصیم درس کار کنم لبمو گاز گرفتم و با لبخند مرموزی اینو گفتم که باعث شد نیشخندی رو لبش بشینه: - پس چطوره بیای اینجا و روی زانوهام خم شی تا درس امروزو با هم مرور کنیم؟ ⚠ هشدا...