Third person Pov
« لوکیشن این پارت و پارت قبلی، تو سالن ورزشی مدرسه هریه
زمانشم روزای آخر تابستونه
توضیح برای کساییه که احتمالا گیج شدن »
≈ شما دوتا... هم دیگه رو میشناسین؟
جیکوب با لحن تقریبا نامطمئنی پرسید وقتی داشت به دست زین که رو کمر هری بود نگاه میکرد
سوال جیکوب باعث شده بود پسرموفرفری هول کنه
گرمای دست زین و حضورش اونو بیشتر هول کرده بود
و مهم تر از همه، حضور ناگهانی و عجیبش اینجا، تو سالن ورزش مدرسه اونم تو آخرین روزای تابستون، درحالیکه احتمالا نمیدونست هری اینجا درس میخونه، باعث شده بود هری کلا گیج بشه و کنترل اوضاع رو از دست بده
( الکی مصلن قبلش اوضاع دستش بود😂 )دنبال جواب قانع کننده ای برای دوستش میگشت که حرکت نوازش وار دست زین روی کمرشو دوباره حس کرد؛
حتی بدون نگاه کردن به اون هم میتونست نیشخند کوچیک و بدجنسشو حس کنهپوست لبشو جوید و نگاه دودوزنش رو به جیکوب داد:
+ جـ- جیک این... معلممه...
بـ- بهم... ریاضی یاد میده...صدای نرم خنده زین به گوشش خورد، ولی سعی کرد اهمیتی بهش نده
جیکوب بانگاهی که داد میزد قانع نشده و دوبهشکه سرشو تکون داد:
≈ خوشبختم آقای...- مالیک
زین زودتر از هری جواب داد و صاف ایستاد؛ درحالیکه لبخند کوچیکی روی لبش داشت
بی توجه به سرخ و سفید شدن هری، موهای اونو رو پشت گوشش داد و با خونسردی نگاهشو به جیکوب دوخت:
- خب...شما پسرا اینجا چیکار میکنین؟جیکوب بعد از نگاه کوتاهی که به هریِ ساکت انداخت، یکم صاف تر سرجاش نشست:
≈ خب راستش...
اومدیم اینجا تمرین فوتبال...
چند روز دیگه تعطیلات تمومه و مدرسه شروع میشه
داریم یکم کار میکنیم تا برای تیم فوتبال مدرسه انتخاب بشیمزین همونطور که حالت متفکری به خودش گرفته بود و اخم کمرنگی روی صورتش داشت، سرشو به نشونه تایید تکون داد.
یکم مکث کرد قبل ازینکه دوباره بپرسه:
- پس چرا سرتمرین نیستین و اینجا نشستین؟هری لپاشو باد کرد و سرشو یکم پایین تر گرفت
احساس میکرد زین از سوالش منظور خاصی داره، که البته برای اون خوشایند نبود!ولی جیکوب همونطور که به نرمی میخندید شونه هاشو بالا انداخت:
≈ خب درواقع آقای مالیک...
دلیلش اینه که من بخاطر دوس پسرم اینجام و هری فعلا نمیخاد بازی کنه...
YOU ARE READING
Private Teacher [Z.S]
Fanfiction- تو دوباره نمره ریاضیتو کم گرفتی بیب + آره، شاید چون میخاستم بعدش با معلم خصوصیم درس کار کنم لبمو گاز گرفتم و با لبخند مرموزی اینو گفتم که باعث شد نیشخندی رو لبش بشینه: - پس چطوره بیای اینجا و روی زانوهام خم شی تا درس امروزو با هم مرور کنیم؟ ⚠ هشدا...