- 4

2.9K 332 193
                                    

Harry Pov

صدای ضعیف آلارم گوشیم که با تموم وجود داشت سعی میکرد خوابمو مختل کنه، به گوشم میخورد
زیر لب فحش دادم و سعی کردم بی توجه باشم
به سمت مخالفش غلت زدم که ایندفه خورشید لنتی دست به کار شد
اشعه های زرد و کورکنندشو مستقیم تابوند به چشمام و باعث شد با حرص موهامو بکشم
دستمو از بغلم بیرون کشیدم و رو به خورشید فاک نشون دادم:
+ تو یه بیچ لعنتی ای
فقط بزار بخوابم

غر زدم و بالشمو رو سرم کشیدم
صدای کوفتی گوشی قطع نمیشد و با باز شدن در اتاقم، وارد شدن کسی
فرو رفتن گوشه ای از تخت و نشستن دستی روی شونم، کلافگیم کامل شد!
و واقعا دیگه به مرز انفجار رسیدم وقتی صدای زنونه ای به گوشم خورد که سعی میکرد بیدارم کنه

+ گاد من چه گناهی کردم که میخام بخوابمممممممم؟؟؟

باصدای کلافه و پر از خواهشم داد زدم و به پتوی روم لگد زدم که رو زمین افتاد

± تقصیر منه که خواستم از کلاست عقب نمونی
بد نیست یکم ادب داشته باشی ادواردز استایلز!

+ فقط خفه شو جما
میدونی که متنفرم وقتی منو اینجوری صدا میکنی

با حرص گفتم و بی توجه بهش از روی تخت پایین اومدم و سمت سرویس بهداشتی رفتم:
+ معلوم نیست خواهره یا بلای آسمونی

همونطور که با حرص غر میزدم زیرلب گفتم و بعد از چند مین از دستشویی بیرون اومدم؛
و این مطابق شد با صدای بسته شدن در

شونمو برداشتم و همونطور که سعی داشتم فرامو یکم مرتب کنم تیشرت نسبتا گشاد خاکستری رنگمو پوشیدم
شلوار جین مشکی تنگمو تنم کردم و بعد ازینکه سویشرتمو تو بغلم گرفتم از پله ها پایین رفتم

شونمو برداشتم و همونطور که سعی داشتم فرامو یکم مرتب کنم تیشرت نسبتا گشاد خاکستری رنگمو پوشیدمشلوار جین مشکی تنگمو تنم کردم و بعد ازینکه سویشرتمو تو بغلم گرفتم از پله ها پایین رفتم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نزدیک مبلی که پدر نشسته بود شدم و زیرچشمی نگاهش میکردم که درست مثل هر روز، مشغول روزنامه خوندن سر صبحش بود

آنه فنجون قهوه ای رو میز کناردست شوهرش گزاشت و بهم لبخند کوچیکی تحویل داد.
چشمامو چرخوندم و متقابلا لبخند کوتاهی بهش زدم.
سمت در رفتم و همینکه برای خداحافظی صدامو صاف کردم، صدای گوشی پدرم بلند شد که باعث شد پدر صدام کنه:
~ هری...
صبر کن

ازونجایی که انتظار حرفشو نداشتم، ابروهام یکم بالا پرید
ولی خب بهرحال بی حرکت و مطیعانه سرجام موندم
سمتش چرخیدم و منتظر بهش خیره شدم
اخم کوچیکی بین ابروهاش بود و انگار که متوجه نگاهم شده باشه، بدون اینکه سرشو بیاره جوابِ سوالِ نپرسیدمو داد:
~ معلمته...
آقای واتسون...

Private Teacher [Z.S]Where stories live. Discover now