- 5

3.2K 310 184
                                    

Harry Pov

لبامو تو دهنم کشیدم و خیسشون کردم
نمیتونستم به این فک نکنم که اون برای معلم بودن زیادی جذابه!

فرامو پشت گوشم زدم و دوباره دستامو زیر چونم گزاشتم
معلم جدیدم روبروم نشسته بود و چند تا از دکمه های پیرهنش باز بود و باعث میشد مرکبای مشکی و رنگی رو پوست برنزه و ورزیدش خودشونو به نمایش بزارن؛
آستیناشو تا آرنج بالا زده بود و برخلاف چند دقیقه قبلش، الان کاملا تمرکزش روی درس بود و درحالیکه بخاطر دقتش، اخم کوچیکی داشت، یکی از معادله ها رو روی کاغذ برام مینوشت
با لحن خاصی توضیحش میداد و من که یجورایی محوش شده بودم، بدون اینکه چیزی از حرفاشو متوجه بشم فقط برای تایید حرفاش سرمو تکون میدادم

وقتایی که سرشو بالا میاورد و با چشمای کهرباییش به عمق چشمام زل میزد، ناخوداگاه ضربان قلبمو حس میکردم که بالا میره و برای همین سریع نگاهمو ازش میگرفتم و به برگه ای زل میزدم که هیچی ازش نمیفهمیدم
بهرحال این بهتر بود تا اینکه یهو از خودم بیخود بشم و بهش التماس کنم بزاره به ابروهای گره خوردش دست بزنم
یا تتوعاشو لمس کنم و یکی یکی بشمارمشون
روشونو یکی یکی ببوسم و ازش بپرسم که هرکدومو برای چی و چه موقعی زده!

این خوب نبود
جالب نبود
جدید بود!
من تا حالا هیچوقت همچین حسی نداشتم و از کسی نگرفته بودمش
لااقل نه تو دفعه اول و دومی که بقیه آدما رو دیدمشون‌!

گوشه لبمو گاز گرفته بودم و چشمامو یکم ریز کرده بودم
اون روی کاغذ معادله مینوشت و من به تتوی لب روی دستش زل زده بودم و دودایی که همراه با بالا اومدنش، طرحای بعدی و بعدی و بعدیش، بهم پیچیده و فوق العاده بی نقص ادامه پیدا کرده بودن تا جایی که آستین پیرهنش بهم اجازه دیدن میداد...

من همونقدر که به درس بی توجه بودم، الان داشتم به تتو ها و ظاهر این مرد توجه میکردم
هر حرکتش رو سریع پیش خودم تفسیر میکردم درحالیکه سعی میکردم ضایع بنظر نیام

و خب...
واقعا جا خوردم وقتی دستی رو دیدم که جلوی صورتم بشکن زد تا به خودم بیارتم...!

صورت زین که با اخم نسبتا پررنگی بهم زل زده بود الان روبروم بود و من نمیدونستم رو اخم غلیظ شدش توجه کنم، یا صدای لهجه دار، و یا حتی لبا برجسته و تتوهاش که بدن چارشونشو تو خودشون قایم کرده بودن

چند بار پلک زدم تا به خودم بیام و لبمو از خجالت گاز گرفتم وقتی صداش بالاخره منو از بین توهمام بیرون کشید و با سوالش به دنیای واقعی برگردوند:
- اصلا گوش میدی چی میگم هری؟!

سریع دستپاچه شدم
اخمش هات بود
نمیتونستم انکار کنم ولی...
وقتی اخمش اینجوری غلیظ میشه، نمیتونم طاقت بیارم و بهش بیشتر ازین نگاه کنم...
یجورایی ابهتش بیشنر میشه و شاید حتی بشه یکم ترسناک بنظر میاد

Private Teacher [Z.S]Where stories live. Discover now