Harry Pov
لبامو تو دهنم کشیدم و خیسشون کردم
نمیتونستم به این فک نکنم که اون برای معلم بودن زیادی جذابه!فرامو پشت گوشم زدم و دوباره دستامو زیر چونم گزاشتم
معلم جدیدم روبروم نشسته بود و چند تا از دکمه های پیرهنش باز بود و باعث میشد مرکبای مشکی و رنگی رو پوست برنزه و ورزیدش خودشونو به نمایش بزارن؛
آستیناشو تا آرنج بالا زده بود و برخلاف چند دقیقه قبلش، الان کاملا تمرکزش روی درس بود و درحالیکه بخاطر دقتش، اخم کوچیکی داشت، یکی از معادله ها رو روی کاغذ برام مینوشت
با لحن خاصی توضیحش میداد و من که یجورایی محوش شده بودم، بدون اینکه چیزی از حرفاشو متوجه بشم فقط برای تایید حرفاش سرمو تکون میدادموقتایی که سرشو بالا میاورد و با چشمای کهرباییش به عمق چشمام زل میزد، ناخوداگاه ضربان قلبمو حس میکردم که بالا میره و برای همین سریع نگاهمو ازش میگرفتم و به برگه ای زل میزدم که هیچی ازش نمیفهمیدم
بهرحال این بهتر بود تا اینکه یهو از خودم بیخود بشم و بهش التماس کنم بزاره به ابروهای گره خوردش دست بزنم
یا تتوعاشو لمس کنم و یکی یکی بشمارمشون
روشونو یکی یکی ببوسم و ازش بپرسم که هرکدومو برای چی و چه موقعی زده!این خوب نبود
جالب نبود
جدید بود!
من تا حالا هیچوقت همچین حسی نداشتم و از کسی نگرفته بودمش
لااقل نه تو دفعه اول و دومی که بقیه آدما رو دیدمشون!گوشه لبمو گاز گرفته بودم و چشمامو یکم ریز کرده بودم
اون روی کاغذ معادله مینوشت و من به تتوی لب روی دستش زل زده بودم و دودایی که همراه با بالا اومدنش، طرحای بعدی و بعدی و بعدیش، بهم پیچیده و فوق العاده بی نقص ادامه پیدا کرده بودن تا جایی که آستین پیرهنش بهم اجازه دیدن میداد...من همونقدر که به درس بی توجه بودم، الان داشتم به تتو ها و ظاهر این مرد توجه میکردم
هر حرکتش رو سریع پیش خودم تفسیر میکردم درحالیکه سعی میکردم ضایع بنظر نیامو خب...
واقعا جا خوردم وقتی دستی رو دیدم که جلوی صورتم بشکن زد تا به خودم بیارتم...!صورت زین که با اخم نسبتا پررنگی بهم زل زده بود الان روبروم بود و من نمیدونستم رو اخم غلیظ شدش توجه کنم، یا صدای لهجه دار، و یا حتی لبا برجسته و تتوهاش که بدن چارشونشو تو خودشون قایم کرده بودن
چند بار پلک زدم تا به خودم بیام و لبمو از خجالت گاز گرفتم وقتی صداش بالاخره منو از بین توهمام بیرون کشید و با سوالش به دنیای واقعی برگردوند:
- اصلا گوش میدی چی میگم هری؟!سریع دستپاچه شدم
اخمش هات بود
نمیتونستم انکار کنم ولی...
وقتی اخمش اینجوری غلیظ میشه، نمیتونم طاقت بیارم و بهش بیشتر ازین نگاه کنم...
یجورایی ابهتش بیشنر میشه و شاید حتی بشه یکم ترسناک بنظر میاد
YOU ARE READING
Private Teacher [Z.S]
Fanfiction- تو دوباره نمره ریاضیتو کم گرفتی بیب + آره، شاید چون میخاستم بعدش با معلم خصوصیم درس کار کنم لبمو گاز گرفتم و با لبخند مرموزی اینو گفتم که باعث شد نیشخندی رو لبش بشینه: - پس چطوره بیای اینجا و روی زانوهام خم شی تا درس امروزو با هم مرور کنیم؟ ⚠ هشدا...