33. New year "part two"

1.7K 269 93
                                    

" ده .. نه .. هشت .. هفت "

نگاهی به برایان کرد و همراه با جمعیت داخل کلاب شروع به شمارش کرد

" شش .. پنج .. چهار "

باورش نمیشد به این زودی سال تموم شده باشه .. یعنی سال جدید قرار بود چه ماجرا هایی رو براش داشته باشه؟

دستش توی دست برایان قفل شد و لبخندی روی لب هاش شکل گرفت

سه شماره ی آخر رو در حالی شمرد که توی چشم های برایان خیره میشد ..

" سه .. دو .. یک "

***

هری بوسه ای روی لب های هالزی گذاشت و لبخندی زد

هری : سال نو مبارک بیبی

هالزی : سال نو تو هم مبارک جداب لعنتی

دست های هالزی دور گردن هری حلقه شد و چند قدمی به سمت عقب برداشت تا وقتی که پشتش دیوار رو لمس کرد

خدا میدونست اگه توی خونه هری اینا و در کنار خانواده اش نبودن تا الان هزاران بار این دو نفر هم رو به فاک داده بودن

آنه چشم هاش رو توی حدقه چرخوند ..

آنه : هری کی میخواد یاد بگیره تا با یه آدم درست حسابی قرار بزاره؟

لاین (line) لبخند مهربونی زد و نگاهش رو از برادرش و دوست دخترش که گوشه ی سالن مشغول کار های خصوصیشون بودن برداشت

لاین : چیکارش داری مامان؟ به نظرم اَش خیلی هم خوبه

آنه پوزخندی زد .. البته که لاین باید اون دختر رو تایید میکرد .. اشلی درست همون جوری بود که لاین دوست داشت باشه ..

آنه : البته که تو باید این رو بگی .. فقط یادت باشه هیچ دختر با خانواده ای انقدر سبک رفتار نمیکنه

آنه از جاش بلند شد و به سمت پله ها رفت .. هیچ وقت آدمی نبود که بخواد تا صبح بیدار بمونه و امشب هم قرار نبود استثنا باشه

لاین که حالا مادرش اونجا نبود تا بهش تذکر بده نفس راحتی کشید و خودش رو روی مبل ولو کرد

لاین : هوووی با شمام .. از توی دهن هم بیاین بیرون

هری دستش رو به نشونه ی یه دقیقه نشون داد و میون بوسه هاشون خنده ای کرد

و چند دقیقه ی بعد گره پاهای هالزی از دور کمر هری باز شد و از هم جدا شدن

لاین پوفی کشید و دست هاش رو توی سینه اش به هم گره زد

لاین : چه عجب! عوضی های هورنی

هری خنده ای کرد و خودش رو کنار خواهرش روی مبل پرت کرد

هری : میبینم که چشم مامان رو دور دیدی ادبت رو فراموش کردی

لاین مشتی به بازوی هری کوبید و فحشی زیر لب نثارش کرد

ps, I love You |Z.M| • |L.S|Where stories live. Discover now