تقه ای به در اتاقش خورد و بعد صدای لویی توی گوش هاش پیچید
لویی : زین؟ همه چی مرتبه؟
از روی تخت بلند شد و به سمت در رفت .. در رو که باز کرد چهره ی نگران لویی اولین چیزی بود که توی ذهنش ثبت شد
زین : آره .. لیام رفت؟
لویی : اوهوم ! همون موقع رفت .. چی شده؟
لویی به سمت سالن خونشون رفت و خودش رو روی مبل پرت کرد .. و این زین بود که رفت تا بهش ملحق بشه
زین : واقعا نمیدونم .. چند روزه عجیب شده .. همش سوال های بی خود میپرسه و میخواد به زور ثابت کنه یه اتفاقی بین من و برایان افتاده!
لویی : از اولم گفتم نباید باهاش به اون مهمونی بری .. اون از اون خانواده اش و اینم از این جریان ها
زین شونه ای بالا انداخت و سرش رو به پشتی مبل تکیه داد .. واقعا از این بحث های تکراری بین خودش و لیام خسته شده بود
زین : بیخیالش .. تو چی شدی؟ وقت نکردم ازت بپرسم با هری که صحبت کردی چی شد؟
لویی لبخند غمگینی زد .. روی مبل دراز کشید و سرش رو روی پای زین گذاشت
لویی : مثل همیشه ناکام موندم .. چرا هری همه چیز من رو میدونه؟ فهمید شب تولدم رو با کسی بودم
زین : مایکل؟
لویی : نه بروس .. دو هفته است باهاش آشنا شدم!
زین نگاه پوکری به لویی انداخت .. اون همه ناراحتی و گریه زاریش کجا و این آدم های جدیدی که وارد زندگیش میشدن کجا؟
زین : مگه نگفتی هری رو دوست داری و میخوای باهاش باشی؟ پس این جدیده کیه؟
لویی صورتش رو توی پای زین مخفی کرد و آهی کشید
لویی : چرا گفتم .. ولی این کار واسم اعتیاد شده .. یک شبه که نمیتونم ترکش کنم! اصلا من که قرار نبود دیگه به هری برگردم .. قرار بود بزارم اون زندگی خودش رو داشته باشه و راحت باشه ..
زین دستش رو توی موهای لویی فرو برد .. عادت کردن! تنها چیزی که قدرتش از عشق هم بیشتر بود
عادت ها رو نمیشد به راحتی کنار گذاشت .. نمیشد توی یک روز و یک هفته ترک کرد و به فراموشی سپرد
زین : اشکال نداره .. آروم آروم شروع کن .. من میدونم که میتونی!
لویی : مشکل همین جاست زین .. با تمام وجود میخوام که با هری باشم .. میخوام صبح ها کنارش بیدار شم و شب ها با بوسیدنش به خواب برم ... ولی بین خواسته های من و کار هایی که میتونم عملی کنم فاصله ی زیادی هست ..
قطره اشک مزاحمی که روی گونش چکید رو پاک کرد و این بار رو به بالا و از پشت خوابید
لویی : هزاران بار خودم رو راضی کردم که گوشی رو بردارم و به مایکل زنگ بزنم .. که بهش بگم همه چی تمومه ولی نشد ، نتونستم .. فکر کنم برای داشتن یه زندگی نرمال خیلی دیر کردم!
YOU ARE READING
ps, I love You |Z.M| • |L.S|
FanfictionHighest Ranking : #1 in zayn malik #1 in liam payne #2 in romance پایم را روی مین گذاشتهام! اگر تِکان بخورم مردهام... باید همینجا که هستم بمانم تا آخر دُنیا دُرست وضعیت ِسرباز جنگی را دارم، کنار تو و زیباییات... 👈🏻 لیام پین عاشق دو تا گوی خورشی...