.
.
.
هی گایز
عاقا این پارت رو با آهنگ hold on از chord Overstreet بخونیدواقعا واقعا خیلی خیلی لازمه این آهنگ :دی
پ.ن : اگه پیدا نکردین بیاین از خودم تو تلگرام بگیرین 😁
ای دی : Stfuass
.
.
.زندگی یک تصادف است و مرگ یک واقعیت. می دانم که روزی این واقعیت مرا دربر خواهد گرفت!
اما می ترسم..
می ترسم
از مرگ بی موقع!می ترسم از روزی که بمیرم و هزار و یک کار نیمه تمام داشته باشم..!
می ترسم از روزی که رو به احتضار حسرت دوستت دارم هایی که نگفتم و عشق هایی که ابراز نکردم را بکشم
می ترسم که زندگی نازیسته ام بغض شود در گلوی چرکین ساعات نزدیک به مرگم..
شاید آنگاه که نیچه گفت «به هنگام بمیر» به تمام حسرت هایش می اندیشید
به کارهای ناکرده اش
شاید به زندگی نازیسته اش...این نگرانی هرگز ارامم نخواهد کرد..!
***
کلید رو توی قفل انداخت و چرخوند.
لویی : باشه.. بهت زنگ میزنم! دوستت دارم
با لبخند گوشی رو قطع کرد و توی جیبش گذاشت.. وارد خونه شد و در رو پشت سرش بست.
توی سکوت خونه حرف های زیادی بود .. هوای خونه زیادی سنگین بود!
لویی : زین؟ خونه ای؟
صدای لویی توی خونه پیچید و تنها جوابی که بهش داده شد سکوت بود..
انگار خونه غم بزرگی رو توی دلش داشت ..
به سمت اتاق زین رفت و درش رو باز کرد.. و مثل همیشه نگاهش اول از همه به سمت سه پایه ی گوشه ی اتاق رفت ، جای همیشگی زین ، ولی خبری از زین نبود .. در عوض کف اتاق یه صندوقچه ی کهنه افتاده بود.
صندوقچه ای که زین با خودش آورده بود.. تکه ای از گذشته ی زین
به سمتش رفت و نگاهی به وسایلی که کنارش افتاده بود کرد
نقاشی های بچه گونه ، عکس های قدیمی از زین و چند تا دفترچه ..
توی جعبه پر بود از یه چیز پودر مانندی که لویی حتی نمیتونست بگه چیه
ذهنش پر شده بود از چرا ها! چرا الان؟ بعد این همه سال زندگی کردن با زین این اولین باری بود که اون صندوقچه رو باز شده میدید..
اصلا زین الان کجا بود؟ چرا اتاقش رو همینجوری ول کرده بود و رفته بود؟
لویی : زین؟
دلهره ای به دلش چنگ زد ..
نگاهش رو توی اتاق چرخوند و در آخر روی کاغذی که روی میز گوشه ی اتاق بود ثابت شد.
YOU ARE READING
ps, I love You |Z.M| • |L.S|
FanfictionHighest Ranking : #1 in zayn malik #1 in liam payne #2 in romance پایم را روی مین گذاشتهام! اگر تِکان بخورم مردهام... باید همینجا که هستم بمانم تا آخر دُنیا دُرست وضعیت ِسرباز جنگی را دارم، کنار تو و زیباییات... 👈🏻 لیام پین عاشق دو تا گوی خورشی...