Part 2

2.8K 642 84
                                    

نمیشد اسم کاری که داشتیم میکردیم رو قدم زدن گذاشت. اون تند تند میرفت و منم دنبالش کشیده میشدم.

انگشت شستش بی وقفه با پشت دستم بازی میکرد و باعث میشد پروانه های تو دلم غوغا کنن.

نمیدونم واسه چی عجله داشت...اگه دیرش شده بود میتونست منو همین جا ول کنه. شایدم ایده اون از قدم زدن همین بود.

نفهمیدم چطوری به جلوی در خونه کوچیکم رسیدیم. درست حدس زده بودم و ادرسم رو بلد بود. این یعنی اینکه یه مدت طولانی یه استاکر داشتم و بی خبر بودم..

از دویدن دنبالش قلبم تند تند میزد و تقریبا به نفس نفس زدن افتاده بودم.

چرخید سمتم و تازه اون موقع بود که متوجه شد باعث شده به چه حالی بیافتم.

-اینجوری قدم نمیزنن...

با اعتراض نالیدم و سرفه کوچیکی کردم.

با شرمندگی نگام کرد.

-فکر کردم سردته و باید زودتر برسیم...

-مهم نیست.

زیر لب گفتم و سعی کردم کت اش رو دربیارم.

-درش نیار!

به سرعت و لحن قاطعی گفت و باعث شد بی حرکت شم.

-چرا؟

-پیشت بمونه!

تند تند سر تکون دادم.

-نه ممنون...من دارم برمیگردم خونه و اونجا گرمه...بهتره خودت بپوشیش.

-من سردم نیست...پیشت بمونه.

دوباره تکرار کرد و همون عنصر خاصی که تو صداش بود و باعث فرمان برداریم میشد وادارم کرد دیگه اصرار نکنم.

چند لحظه به جلوی بلیزش خیره موندم درحالی که میتونستم به وضوح نگاه خیره اش رو روی خودم حس کنم. لب هام رو روی هم کشیدم و بلاخره خودم رو راضی کردم که تکون بخورم.

-چند روز طول میکشه؟

قبل از اینکه فرمان مغزم به پاهام برسه پرسید.

نگاهم رو بالا بردم.

-چی؟

-که بذاری بیام تو...

چشمام گشاد شدن. این ادم رک بودن رو به یه مرحله جدید رسونده بود!

-چـ...چرا میخوای بیای تو؟

-تو خونه ات تنها جاییه که وقتی توش هستی من نمیتونم بفهمم داری چیکار میکنی!

اب دهنم رو قورت دادم. هر ادم عاقلی بود الان باید فرار میکرد.

اما من چه مرگم بود که تک تک حرفاش برام جذاب به نظر میرسید؟

-بگو چقدر طول میکشه...

☁️Trance|خلسه☁️Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora