بکهیون در تاریکی جنگل ، زیر بارون ، پاکشان ، پشت سر چانیول ، راه میرفت .
واقعا نا و انرژی ای توی تنش نبود اما ، سعی میکرد اون قدمهای بلند رو تند و تند دنبال کنه که ازش جا نمونه .دلش نمیخواست حتی یک قدمم ازش دور بشه . جنگل توی شب واقعا ترسناک بود .
" آجوشی آرومتر برو .نفسم گرفت بسکه دویدم "
چانیول که با خلاص شدن ازون دخمه حس خوبی داشت و حتی بارون هم نمیتونست حالشو بد کنه ، سر به سر بکهیون گذاشت .-"تا وقتی بهم آجوشی میگی حقته دنبالم بدویی "
برگشت و بهش نگاه کرد . بکهیون مثل سگ بارون خورده شده بود .موهای خیسش به پیشونیش چسبیده بودن و بدنش از زیر پیرهن نازکش معلوم شده بود .
دلش سوخت و قدمهاشو کندتر کرد .بکهیون هنوز چند قدمی باهاش فاصله داشت که یک پرنده نسبتا بزرگ از کنارش پرواز کرد .
چانیول با جیغ بکهیون سرجاش خشک شد و به سمتش برگشت .
اون فقط یه جغد بود و احتمالا توی تاریکی شب بکهیون رو شبیه یه خرگوش دیده بود .چانیول خودشو به بک رسوند :" چرا جیغ میزنی لعنتی .میخوای همه ی شهرو خبر کنی؟؟"
-"خب ترسیدم . اون عقابه بهم حمله کرد "
چانیول بی اختیار خندید :" عقاب ؟!!! اون فقط یه جغد بود . تو جغدم ندیدی تا حالا کوچولو؟"لحن چانیول به نظرش تحقیر آمیز اومد . اما اون توی زندان خیلی بیشتر ازینا تحقیر شده بود میتونست تحمل کنه
به چانیول چسبیده بود . نمیخواست تو چشماون آجوشی ، یک آدم ترسو بیاد اما چاره ای نداشت واقعا میترسید .بعد از حدود نیم ساعت پیاده روی ، چانیول دستش رو گرفت و به سمتی کشید .
-"یکی دو کیلومتر دیگه رودخونه س که باید ازش رد بشیم . بهتره اینجا صبر کنیم تا بقیه برسن "
بکهیون کنار چانیول زیر درخت روی زمین خیس نشست .به این فکر کرد که توی اون دخمه چقدر روزگار خوبی داشتن . الان دوباره از خواهرش جدا شده بود و توی تاریکی شب و زیر بارون کیلومترها پشت سر اون مرد دویده بود و تا دقایقی دیگه قرار بود از یک رودخونه ی خروشان رد بشن .
چانیول برای رد شدن از رودخونه مشکلی نداشت قرار بود از قسمتی از رودخونه که کم عرض تره برن و اون شنا بلد بود و میتونست بکهیون رو هم با خودش ببره .
سهون و جونگده هم همین شرایط رو داشتن اونها دو سال برای همچین کارهایی آموزش دیده بودن .
بزرگترین نگرانی چانیول بعد از عبور از مرز بود . اگه توی چین لو میرفتن ، کارشون تموم بود و دولت چین بعد از دستگیری اونها رو به کره شمالی برمیگردوند .بکهیون کم کم همونطور که به درخت تکیه زده بود خوابش برد و بی اختیار به چانیول تکیه داد .
چانیول دستشو به آرومی دور شونه ی پسرک که در حال افتادن بود حلقه کرد.
به نظرش اون خیلی ضعیف میومد . البته اگه از جریان توی تونل صرف نظر میکرد .
ESTÁS LEYENDO
⊰ ONE ⊱ 🔅ChanBaek,SeKai🔅
Paranormalبکهیون ۱۸ ساله اهل کره ی شمالی و خواهر دوقلوش ، زندانی های یکی از بازداشتگاههای پیونگ یانگ در کره ی شمالی هستند که تحت آزمایشهای غیرقانونی انسانی برای ساخت ابرانسان قرار میگیرند 💔 🌸〰〰〰〰〰〰〰〰🌸 اسم فیک رو با الهام از یکتا بودن معشوق 'وان' گذاشتم . ک...