دهمین روز از شروع کار سیرک در نیویورک:
°دومین قرار°
شیرین بودن بیش از حد هری داره بهم صدمه میزنه؛ قلب من طاقت این حجم از محبت رو نداره و عادت نداشتن به محبت بده.
میترسم واکنش بدی نشون بدم و اون رو از خودم برنجونم نمیدونم چرا انقد بد و غیرعادیم اما دوست دارم یاد بگیرم عشق بورزم و فراموش کنم.
همه چیز رو فراموش کنم.مثل زمانی که روی طناب راه میرم و فقط من هستم و لبخند و هری!
ممنون از همه کسایی که میخونن💖
و همه کسایی که هستن اما بودنشون میوته😂💖فاصله بین پارگرافها رو هم به پیشنهاد دوست عزیزی زیاد کردم تا راحتتر کامنت بذارین.
پ.ن: همیشه حرفهام باید از نوشتههام بیشتر بشه😂
YOU ARE READING
acrobat[L.S](Completed)
Fanfictionمن خندیدم و تو خندیدی... اما نفهمیدی که من به خاطر این میخندم که سالهاست دیگر گریه را به خاطر ندارم. کتاب اول Completed Edited