هفدهمين روز از شروع کار سیرک در نیویورک:
چیزی که اخیراً خیلی ذهنم رو به خودش مشغول کرده اینِ که هری چقدر منو دوست داره؟
اصلا اون قدری که من دوستش دارم منو دوست داره؟
یعنی منظورم اینه که صرف دیدن نمایشهام از من خوشش میاد یا اینکه از شخصیتم خوشش میاد؟
یعنی ممکنه اون فقط به خاطر اینکه هیچکس دیگهای رو نداره و من یکمی مشهورم به من گرایش داشته باشه؟
اه
اه
اه
اه
من باید برم باید برم اونو بخورم بدون اون من باز بد میشم.پ.ن:
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
هری منو به خاطر خودم دوست داره!
YOU ARE READING
acrobat[L.S](Completed)
Fanfictionمن خندیدم و تو خندیدی... اما نفهمیدی که من به خاطر این میخندم که سالهاست دیگر گریه را به خاطر ندارم. کتاب اول Completed Edited