Chapter2

355 47 5
                                    

بعد از 3 ساعتی که حتی متوجهش نشده بود ،کتابو برداشت به اینکه بقیشو خونه بخونه بسنده کرد. تقریبا ساعت 11 بود و این نشون میداد ،یه دعوا نه چندان خشونت بار تو خونه منتظرشه .پس بعد از خدافظی از مسعول کتابخونه، پیاده به سمت خونه راه افتاد .
حضور افرادی رو حس کرد، پس پا تند کرد که زودتر برسه. ولی همونطور که اون تند تر میرفت اونا ام پشتش می اومدن .راهشو یادش رفته بود .همینطوری بی برنامه سمت چپ پیچید. ولی کاش...به تابلو اون کوچه بندبست دقت میکرد .بد از اینکه به ته اون کوچه رسید، برگشت و متوجه دوتا پسر که معلوم بود از خودش بزرگتر بودن شد.
خب اگر الان جیغ و داد میکرد بعدا همه میفهمیدن که زین بوده و آبرو خاندانشو خدشه دار میکرد !!
ولی خب شاید الان تنها راهش همین باشه .پس بی درنگ در یکی از خونه هارو زد و درخواست کمک کرد.
ز: کمکک یکی کمک کنه اینا الان منو میکشن درو باز کنیدددد.!!
تا در باز شد پرید تو خونه و بعد از اینکه متوجه شد امنه تازه یادش اومد الان خونه کیه؟
سمت راستو نگاه کرد و پسری با موهایه ژولیده دید که متعجب بهش نگا میکنه و چشام پف دارن شت ینی خواب بوده؟ مرغا تو شهر زیاد شدن!!
بیخیال آنالیز کردن شد و ترجیح داد حرف بزنه تا به بهت زدگی اون پسر پایان بده.
ز:اممم خب سلام...من خب میدونی ینی دنبالم بودن بدش...
ک:هی نه نه نمیخوام بقیشو بشنوم. واقا سرم درد میکنه. مشکلی نیست، بمون انقدری از زندگیم سیر هستم که اگ قاتل زنجیره ای باشی برام مهم نباشه .ولی خب مسلما نیستی چون داشتی فرار میکردی هوم؟
حالا زین بود که با دهن نیمه باز نگاش میکرد؟ عو گاد مردم چقد برای بیان ناراحتیاشون حرف میزنن
ک:نره توش!
ز: چی؟
ک:مگسو میگم دهنتو ببند نره توش.
ز:عو...اممم زین..زین مالیک
ک: کریس..کریس فقط
ز: خوشبختم کریس فقط
ک: زیادی شیرینی کاپ کیک
خب فامیلی تو مسخرس من چیکار کنم؟؟
ز:هوم  دیگه مزاحم نمیشم فک کنم برم بهتره
ک:فلا.
بد گفتن خدافظ اومدم بیرون اون دیوونه ای چیزی بود نه؟ قطعا بود. راهمو دوباره به خونه گرفتم که صدای غرغر چیزیو شنیدم.
ک:قطعا پای پیاده نمیخوای دوباره بری میخوای؟
ز:...
ک: باز رفتی کمااا!! هی پسر این ماشین دوستمه آورد پیش من تیونینگش کنه خب منم میخوام امتحانش کنم هوم؟ تورم میرسونم ی تیر دو نشون یه!!
کار بدیه؟ کار خوبیه؟ بد نیست؟ خوبم نیست فاعکک
ز:باشه...

خب اونطور که من میدونم این یه دژ چلنجر سال 1972 اه  و این ماشین عشقه و عاشقشمممم. لنتی چی میشد مال من بود؟😑(منم عاشقشممم:/)
بدنه ماشین زرد بود .دوتا خط مشکی از وسطش رد شده بودو اسپرت ترش کرده بود .ماشین چرم مشکی بود و آدمو بیشتر شیفته خودش میکرد...
بعد تقریبا یه رب نزدیک خونه پیاده شدم
ز: متاسفم و ممنون!
ک:حرفشم نزن مرد کاری نکردم!!

کلید و نزدیک در کردم ولی...قبلش مغذمو خالی کردم و به خودم امید دادم که حداقل فردا دعواهاشونو شروع میکنن
درو که باز کردم...

هی گایز...Vote and Comment Plz💚
#Eli

bule CastleWhere stories live. Discover now