Chapter 5

234 54 6
                                    

ز: های غریبه توضیح بده چ غلطی تو خونه من میکنی؟
ل: غلط خاصی نمیکنم فقط برای ی شب جا میخوام
ز: شوخی میکنی ن؟
ل: نه جدی ام . ببین این فقط ی شب و...
ز: لنتی اینجا که خونه شخصیم نیست خانواده تو خونس کری نمیشنوی؟
ل:خب بریم خونه شخصیت
ز: تو اتاقمم بزور میزارن تنها باشم چه برسه ب خونه شخصی
ل: اووو پس من تو پادگانم میخوای فراریت بدم‌؟
ز: من دنبال دردسر نیستم...مرد
ل: خب باشه ولی اون پایین پر پلیسه و

ت: زینننن بیا پایین کارت دارم
ز: الان...

ز: شت شت اممم اکی برو تو بالکن بیرون نیایا من میام.

ز: بله مام.
ت: زین عموتینا میخوان بیان عزیزنم.
ز: و ارتباطش ب من چیه مام؟
ت: زین پسرم الی دختر عموت دختر فوق العاده ایه و من فکر کردم که بخوای باهاش یکم حرف بزنی...
ز: ماممم لطفا چرا اینجوری میگی؟ من هروقت آماده باشم ازدواج میکنم باور کن لازمه ازدواج عاشق شدن یا حداقل شناختنه .
ت: تو ک دختر عموتو میشناسی زین خستم کردی واقا چرا نمیخوای ازدواج کنی پسرم؟ ما ب فکرتیم...

بقیه حرفاشو دیگ نمیشنیدم. ینی نمیخواستم بشنوم خسته بودم...بازم سکوت کردم بازم نتونستم حرفمو بزنم ،
میتونم حرف بزنم ولی نمیتونم خانوادمو بهم بریزم...
اون پسر بالارو چیکار کنم !!!همچی دست ب دست هم دادن منو دیوونه کنن امشب!

عموم و خانوادش تشریف آوردن و بعد کلی حرف زدن بلاخره دست از سر من برداشتن.
چه قیافه ای ام گرفته بود ت کی باشی بیای زن من شی!
قیافه بخوره تو سرش اخلاقم نداره!!
بد خدافظی ب بهانه خوابیدن رفتم تو اتاقم.
ز: هی پیس کجایی مرد؟
ل: اینجام اومدم بیرون  خودت گفتی.
ز: مرسی...خب ت نمیخوابی؟
ل: نه...کاغذ داری؟
ز: اره دارم برای چی میخوای؟
ل: برای اینا میخوام امتحانش کنم

ی پودر سبز آورد جلو چشمم
ز: این چیه؟
ل: این والا جونم برات بگه که این پودر کیکه...خب ویده دیگه ندیدی؟
ز: وید؟
ل: شت پسر ت از کجا اومدی؟ مریخ
ز: ن از زمین اومدم منتها ،یکم زیادی ندید بدیدم میدونم...
ل: هی ن ناراحت نشو...ببین هرکس ت ی چیز استعداد داره ...

این مهم نیس پسر راستی اسمت چیه ؟از لفظ پسر و مرد خوشم نمیاد.
ز: زین...زین مالیک
ل: اکی زین خوشبختم لیام و اینکه ب همه اعتماد نکن و فامیلیتو نگو.
ز: چرا؟
ل: چون اونا میتونن با ی لپ تاپ ساده و اسم و فامیلت زندگیتو خراب کنن.
ز:میبینی ک من لپ تاپ ندارم و خب من گفتم فامیلیمو
ل: اکی پسرر پین فامیلیمه
ز: خوشبختم و...ت گفتی از لفظ...

ت: زیننن اون...اون کیهه؟؟؟

های گایز
بعد از این یکم باز داستان گنگه ولی واوو مرسی   همراهیم میکنین و امیدوارم داستان خوبی بشه (حتی اگ چند نفر فقط بخوننش)

ووت و کامنت پلیز💚
#Eli

bule CastleWhere stories live. Discover now