Chapter 10_1

178 30 18
                                    

ک: اینجا خونه ما نیست الدنگ تو مستی؟؟
ل: ن اینجا خونه خودشونه...من نظری داری ک چجوری ببریمش بالا؟
ک: اره یه نظر بزرگ دارم.!!بیدارش کن بره بالاا.ولی صبر کن ببینم ت خونشو از کجا میدونیی؟؟لی داری یه کاری میکنی بزنم تو سرت چرا هیچیو نمیگی بیشور؟؟
ل: عوو کریس ترمز بکش لطفا !خودتو نکش !
الان توضیح بدم واقا؟ بزارش بعدا فلا ی راه پیدا کن برای بردنش.
ک: نظرم عوض نشده ت ک نمیخوای با سهر و جادو ببرمش تو تختش لالا کنه؟
ل: میتونی قلاب بگیری؟
ک: تو ی نفری میافتی! یادت نیست مهمونی الینارو؟ اومدیم از دست پلیسا فرار کنیم؛ گفتی قلاب بگیر منم گفتم عو این بلده !بد کتلت شدی رو زمین پس با دو نفر حتما دیگ آسفالتوو میشی!!!

زین چشاشو باز کرد با قیافه وتف خوابالویی به هردوشون نگا کرد...
ز: من کجام؟ ساعت چنده؟
ک: خونتونی فقط بیرونش...
ز: خب
ک:خب بلدی بری بالا؟
به دیوار اشاره کرد ک یکم بالاترش بالکن اتاق زین بودن
ز: مگ میمونم؟
ل: پس من میمونم؟
ز: ینی چی؟
ل: اون روز از اینجا اومدم اتاق..
ز: عه واقا؟
ک: ن زر میزنه !!از در اومده بود پس؟؟ مالیک بس کن بزا لی قلاب بگیره برو بالا!
ز:باش
لیام قلاب گرفتو با کمک ریز کریس زین به بالا رسید.
ک: خوبه بخواب عمو تا صب...
ز: خعلی خب باش خدافظ.
ک: بای بای .
کریس به بازو لیام زد تا توجهشو به دست بیاره ولی جلب نشد پس با صدا متوصل شد.
ک: لیام پینن...کجایی؟؟
ل: اینجام اینجام بریم دیر شد.
ک:بریم.

فردا همان روز
ساعت : 8:00AM

ت:زین...ساعت 8 اه الان باید سر صبونه باشی.!!
و جوابی  نگرفت پس تصمیم گرفا بره تو اتاق.

پسرشو دید ک رو تخت مست خوابه...
خب ی روز سرپیچی بخاطر خستگی بیش از حد میتونه دلیل موجهی برای مادرش باشه .
پس بیخیال بیدار کردنش شد و ترجیح داد خودش بیدار شه که بد خلقی نکنه.

خببب...
بگم دلم نیومد آیا میگویید با خودت خود درگیری داری؟😂
اکی فوقش اینه ک بلوکستل مروف نمیشه 10 نفرم 10 نفره بلاخره...

خب از این به طبق تایم مرتب تایم میشه
میدونم به طور خواب آوری پیش میره ولی چند پارت بد ی اتفاق باحال میافته😂پس شکیبا باشید باتشکر...

و ووت و کامنتم ک فراموش نکنید💚💚
#Eli

bule CastleWhere stories live. Discover now